از سال گذشته تاکنون بازارها هرچند وقت یکبار دچار نوسانات شدیدی میشوند و دامنه التهابات حتی به بازارهای کالایی هم کشیده شده در این میان رشد قیمت برخی کالاهای مصرفی از رشد قیمت دلار هم سبقت گرفته است. بهطوری که دامنه جهش قیمتها در بازارهای کالایی بیشتر از بازارهای مالی است. علت چیست؟
علت بنیادی تورم حجم پول در گردش است. این یک قاعده کلی است. بنابراین این قاعده کلی را نمیتوان به تمامی شرایط تعمیم داد. در سالهای ۱۳۹۲-۱۳۹۱ و در سال ۱۳۹۷ علت آشکار تورم افزایش نرخ ارز بود. این پدیده چندین بار در ایران در بعد از انقلاب اتفاق افتاده است. خیلی نیاز به اثبات ندارد. روند تغییرات قیمتها به این صورت انجام میشد که ابتدا نرخ ارز بالا میرفت و پس از آن کالاها به تبعیت از دلار شروع به افزایش میکردند. مساله مهم و قابل مطالعه این بود و هست که هر کالا یا گروه از کالاها یا هر ابزار سرمایهگذاری چگونه و در چه زمانی تعدیل قیمتی خود را تمام میکند. مثلاً طلا از نظر زمانی بسیار سریع و مقدار تعدیل قیمت با نرخ ارز تقریباً نزدیک به صد درصد است. در حالی که برای بخش ساختمان اینطور نبوده است. بخش ساختمان اگر خودش را کاملاً تعدیل میکرد میبایستی در سال ۹۷ بیش از ۲۰۰ درصد افزایش قیمت را تجربه میکرد در حالی که این افزایش قیمت در حدود ۸۰ درصد متوقف شد. در مورد بازار سهام هم همین اتفاق افتاد. اینکه چرا بعضی از ابزارهای سرمایهگذاری نمیتوانند با تغییرات دلار همپا شوند به ساختار قیمتی آن برمیگردد. مثلاً چون بخش ساختمان بخشی از ورودیهای خود را از داخل تامین میکند، به همان نسبت در تعدیل قیمتی خود از دلار عقب بود. اینکه عدهای نرخ دلار را از بازار بورس و بخش ساختمان درمیآورند و با نرخ فعلی دلار مقایسه میکنند و در پایان نتیجه میگیرند که بازار بورس و بخش ساختمان هنوز جا برای افزایش دارند، گرفتار یک اشتباه روششناسی هستند. ضریب تعدیل و زمان تعدیل هر یک از این بخشها با هم متفاوت است. آنچه در سال ۹۷ تجربه کردیم ابتدا افزایش قیمت دلار بود که دلایل خاص خودش را دارد و دوم تعدیل ابزارهای سرمایهگذاری با این افزایش بود. ولی برعکس سال ۱۳۹۲ که دلار شروع به کاهش کرد تا پایان سال ۹۷ و در ابتدای سال ۹۸ نهتنها کاهش نیافت بلکه تحت تاثیر لغو معافیتهای صادرات نفت ایران به هشت کشور شروع به افزایش کرد. چون این افزایش ناشی از کاهش درآمدهای ارزی کشور بود طبیعی بود که در گشایش اعتبار واردات اختلال ایجاد شود. یعنی یک صف طویل برای گشایش اعتبار ایجاد شد که با توجه به کمبود ارز این صف به سال ۹۸ کشیده شد و ما شاهد کاهش چشمگیر اقلام وارداتی بودیم. از طرف دیگر انبارها به تدریج در حال تخلیه بودند، بدون اینکه اقلام فروختهشده، با واردات جدید جایگزین شود. از طرف دیگر بانک مرکزی با سیاستهای خاص خودش بازار ارز را مهار کرد و بنابراین همانند گذشته نرخ ارز توان افزایش نداشت. کمبود کالا در یک طرف تورم شدیدی در بخش کالایی ایجاد کرد و کنترل و مدیریت نرخ ارز موجب شد که التهابات ارزی در سال ۹۸ به شدت سال ۹۷ نباشد. در نتیجه قیمت ارز از قیمت کالاها عقب ماند و شرایطی را که در بازارها مشاهده میکنیم به وجود آورد.
انواع داراییها که خانوارهای ایرانی معمولاً در آنها سرمایهگذاری میکنند، کداماند؟ آیا در جهت سرمایهگذاری و کسب سود خرید کالای مصرفی با منطق سرمایهگذاری مطابقت دارد؟
حداقل میتوانم بگویم مشاهدات من تایید نمیکند که مردم از خرید کالاهای مصرفی بادوام قصد سرمایهگذاری و کسب سود را دارند. آیا شما خانوادهای را میشناسید که دو تا یخچال بخرد و یکی را خود استفاده کند و دیگری را بعد از مدتی به بازار بفروشد؟ وقتی ما در مورد خانوار صحبت میکنیم منظورمان افرادی است که دارای کسبوکار مشخصی نیستند یا کسبوکاری دارند ولی سرمایهگذاری با کسبوکار آنها ارتباطی ندارد. در این صورت شرکتها یا بنگاههایی که کارشان خرید و فروش در بازار است دست به خرید کلی بعضی از اقلام مصرفی، مخصوصاً کالاهای مصرفی بادوام میزنند و از افزایش قیمت سود سرشاری به دست میآورند. در لغتنامه دولت یعنی احتکار میکنند، که به نظرم مفهومی ناشیانه و معلول فقدان درک درستی از اقتصاد است. ولی خانوارها این کار را نمیکنند. مگر اینکه یک انبار داشته باشند و سرمایه خود را در این کار بهکار بگیرند که در این صورت به آن سرمایهگذاری نمیگویند، بلکه نوعی کسبوکار است که بیشتر سودش را از افزایش قیمتها به دست میآورد.
حال سوال پیش میآید که چرا خانوارها در خرید این کالاها شتاب میکنند. به نظرم دلیلش این است که خانوارها برای پوشش ریسک تورم خرید خود را جلو میاندازند. در یکی از سخنرانیهایم، شرکتکنندهای به من مراجعه کرد که در حال خرید جهاز دخترش است و از من سوال میکرد که امسال (یعنی سال ۹۶) خریدم را بکنم یا ابتدای سال ۹۷ که مراسم داریم. البته هیچ کجای سخنرانی من ارتباطی به جهاز و عروسی نداشت. ولی مردم گرفتارند و از هر روزنهای برای پوشش ریسک تورم میخواهند خود را در امان نگه دارند. این شخص با خرید جهاز دخترش دارد ریسک افزایش تورم را حذف میکند و هزینه این پوشش ریسک هم سودی است که میتوانست در یکسال سپردهگذاری در مثلاً بانک به دست بیاورد ولی آن را بابت پوشش ریسک تورم از دست میدهد. این رفتار در خانوارها بسیار شایع است. البته بعضی کالاها که بازار متشکل دارند و کالا هم نقدپذیری بالایی دارد، خانوارها دست به خرید کلی آنها میزنند و از آنها برای سرمایهگذاری استفاده میکنند که هم این کالاها بسیار معدودند و هم تعداد سرمایهگذاری آنها با محدودیت مواجه است. نمونه مشخص آن خودرو است. البته از راههای غیرقانونی که برخی افراد استفاده میکنند و تعداد بیشتری خودرو میخرند، میگذریم.
به نظر میرسد در ماههای اخیر نوعی بازتعریف جدید از دستهبندی کالاها از نظر تقاضای مصرفی و سرمایهای بودن در میان مردم شکل گرفته است، بهطوری که حتی به کالاهای مصرفی بادوام یا هر کالایی که قابلیت ذخیره کردن یا انبار کردن دارد به چشم دارایی و سرمایه نگاه میشود و مردم حتی حاضرند ساعتها در صف باقی بمانند تا آن کالاها را خریداری کنند. این رفتار مردم در شرایط بحران اقتصادی که هر کالایی را برای کسب سود خریداری میکنند، آیا عقلایی است و با منطق اقتصاد همخوانی دارد؟
طبیعی است که رفتار مردم جامعه در این شرایط تورمی تحت هیچ عنوان با نرمهای جهانی مطابقت نداشته باشد. مساله مهم این است که در چنین شرایطی این رفتار مردم منطقی است چراکه آنها با توجه به روندهای موجود در اقتصاد ایران نسبت به واقعیت زیستی خود واکنش نشان میدهند. این واکنش هم این است که خود را در مقابل تورم فزایندهای که در زندگی مردم یک واقعیت ملموس است، محفوظ نگه دارند. بنابراین نباید از مردم ایراد گرفت که چرا مسیر و ابزارهای سرمایهگذاری خود را تغییر دادهاند. برعکس من از اقتصاددانان کشور سوال میکنم که چه کسی سبقتگیری تورم کالایی را از ابزارهای متعارف سرمایهگذاری پیشبینی کرد؟ با توجه به اینکه بیشتر تحلیلهای اقتصادی را میخوانم، میتوانم بگویم کمتر کسی به صراحت و با تحلیل به این مساله پرداخت. ولی میبینید که مردم برای پیشفروش خودرو صف میکشند و حتی علاوه بر کالاهای مصرفی بادوام برای برخی کالاهای مصرفی کمدوام چون مواد غذایی ساعتها در صف میایستند. ظاهراً در بعضی از جهات مردم بهتر از برخی اقتصاددانان، اقتصاد را میفهمند. چون اقتصاد برای اقتصاددانان، یا حداقل برای بیشتر آنان، یک پدیده ذهنی است در حالی که اقتصاد برای مردمی که دارند پساندازهای خود را میبینند که به تدریج آب میرود یک واقعیت وجودی (existential) است و این دومی است که اصالت دارد. چون سرنوشت، هیجانات و احساسات آنها با این واقعیات اقتصادی گره خورده است. خلاصه کنم، ابزارهای سرمایهگذاری مردم به دلیل محدودیتهای ابزارهای کلاسیک به سمت کالاهای مصرفی بادوام رفته است. وقتی بازار ارز کنترل میشود، بازار آتی سکه تعطیل میشود، بازار سهام شفاف نیست و سهمی را که خریدهاید برای مدتی طولانی نمیتوانید بفروشید، طبیعی است که مردم به سمت بازارهایی سوق پیدا میکنند که آزادی عمل بیشتری دارد. یکی از این بازارها، بازار کالایی و خرید کالای مصرفی بادوام است. هم آزادی عمل در بازار کالا بسیار بالاست و هم قیمتش در حال افزایش است. در انتها مجدداً تاکید میکنم که خرید و وارد صفهای خرید شدن برای همه مساله سرمایهگذاری نیست. بیشتر مردم نیازهای خود را زودتر تامین میکنند تا خودشان را از تحمل تورم بیشتر مصون نگه دارند.
تشدید سفتهبازی و خرید کالاهای مصرفی به ویژه کالاهای مصرفی بادوام با هدف کسب سود در کوتاهمدت در شرایط کاهش موجودی انبارها و کمبود کالا چه آثار اقتصادی دارد؟ فراگیر شدن چنین نگاهی در بین عموم جامعه چه پیامدهایی به دنبال دارد؟
یورش مردم به سمت کالاهای مصرفی بادوام و هجوم معاملهگران به بازار کالاهای پایه همانند ورق، فولاد و آلومینیوم و مس هم نشانگر یک واقعیت اقتصادی است و هم جریانساز اقتصادی است. خرید این کالاها و به دست آوردن سود دیگران را به سمت این کالاها سوق میدهد و تورم انباشته را بادوام میکند و در نتیجه علاج این تورم نیز به راحتی امکانپذیر نخواهد بود. نتیجه این فرآیند اگر طولانیمدت شود، فرهنگسازی میکند و همین فرهنگ ساختهشده خودش عامل تورم میشود. درست مثل افزایش دلار. در ایران متاسفانه این فرهنگ به وجود آمده که وقتی قیمت دلار بالا میرود، قیمت کالاها پس از مدتی افزایش مییابد. البته این رابطه به شکلی قابل توضیح است، ولی فرهنگ ایجادشده این رابطه را خطی و یک به یک میبیند و به همین دلیل است که وقتی دلار بالا میرود همه از فروش خودداری میکنند و در عوض همه خریدار میشوند. همین رابطه و همین فرآیند فرهنگسازی در مورد کالاهای بادوام، چه به منظور سود و چه به منظور پوشش ریسک تورم انجام شود، عمل میکند و خودش یک جریان تورمی ایجاد میکند. جریانات تورمی که خود متکی بر یک فرهنگ شکلگرفته ایجاد میشود، بسیار دوام و قوام دارد و به همین دلیل است که گفتم حل کردن این نوع تورم کار سختی است. یعنی ریشهاش در باورهای مردم جای گرفته است.
آیا در دیگر کشورها هم شرایط همینگونه است که مردم در وضعیت تلاطمات اقتصادی به سمت خرید کالای مصرفی با انگیزه سرمایهگذاری سوق پیدا میکنند؟ با این اوصاف فراگیر شدن دانش سرمایهگذاری در میان عموم جامعهمان به ویژه در شرایط بحران اقتصادی چقدر ضرورت دارد؟
درست استکه جای آموزش سرمایهگذاری برای عموم مردم در کشورمان خالی است اما به نظرم برای حل مشکلی که در سوال قبلی هم مطرح کردید، نیاز به دانش سرمایهگذاری ندارید. دلیلش هم مشخص است، همه ابزارهای سرمایهگذاری مثل سکه، طلای آبشده، بورس، اوراق بدهی، ارز و اوراق مشتقه دارای بازدهی کمتر از گروههای کالایی پایه و مصرفی بادوام بودهاند. بنابراین خیلی طبیعی بود که مردم به آن سمت حرکت کنند. در نتیجه نمیتوان با آموزش جهت رفتار مردم را عوض کرد. مردم بر اساس علائمی که از بازار میگیرند رفتار میکنند نه بر اساس آموزشهایی که دیدهاند. این مساله نهتنها در ایران بلکه در کشورهای خارج و توسعهیافته هم مصداق دارد. ولی تفاوتی که دارد در آن کشورها بحران اقتصادی وجود ندارد و اگر هم وجود دارد این بحران خود را در بعضی از اوراق سرمایهگذاری نشان میدهد. مثلاً وقتی بازارهای سهام ریزش میکنند و مردم سهام خود را میفروشند، سریع به سراغ ین ژاپن و فرانک سوئیس میروند و آنها را برای حفظ سرمایه خود خریداری میکنند. بنابراین نیازی نیست وارد بازار کالایی شوند. اگر به ابزارهای سرمایهگذاری در کشورهای توسعهیافته نگاه کنید، مشاهده میکنید که ابزارهای مناسبی حتی برای جایگزینی کالاهای مصرفی بادوام وجود دارد، بنابراین کسی برای سود یا حفظ قدرت خرید خود وارد بازار کالاها نمیشود. خلاصه کنم، در ایران ما حتماً نیاز به ارائه آموزش سرمایهگذاری برای مردم داریم ولی مهمتر از آن طراحی ابزارهای متعدد سرمایهگذاری برای جایگزینی تولیدات واقعی اقتصاد است. طبیعی است که این ابزارها به راحتی جا نمیافتد و لازم است زمان بگذرد تا مردم فرهنگ لازم را برای سرمایهگذاری به دست بیاورند. مثلاً در بازار بورس آمریکا بیش از ۱۸ هزار میلیارد دلار سهم و حدود ۸۰ هزار میلیارد دلار اوراق قرضه متعدد است که مردم میتوانند، خرید کنند.
گذشته از اینها انواع سبد سهام mutual fund و ETFهای متعدد و ابزارهای آپشن و آتی و فوروارد وجود دارد که روی هرچه شما بخواهید سرمایهگذاری کنید، ابزار مناسبش در اختیار شماست. نهتنها ابزارها متعدد هستند بلکه برای یک ابزار عرضهکنندگان بسیار زیادی هستند که بازار را کاملاً رقابتی کرده است. بنابراین عمق بازارها بسیار بالاست و تمامی نیازهای سرمایهگذاران تامین میشود. اخیراً هم (در ۲۰ سال گذشته) ابزاری تحت نام CFD خلق شده است که شما با کمک آن حتی میتوانید کشور چین (از طریق خرید CFD بازار بورس چین) را خرید یا فروش کنید. حتی میتوانید CFD تمامی کالاهای قابل مبادله را خریداری کنید و حتی میتوانید بهجای سهام اپل CFD سهام اپل را خریداری کنید. این ابزار موجب شده که شما بتوانید محدودیتهای کشورهای صنعتیشده را دور بزنید و روی هر ابزاری در آن کشورها سرمایهگذاری کنید. وقتی ما هیچکدام از این ابزارها را نداریم طبیعی است که مردم به سمت بازار کالایی روی میآورند، چراکه جایگزینی در بازار برای آن پیدا نمیکنند.
سیاستهای دولت در جهت کنترل بازارها در به وجود آمدن این رفتار در بین مردم چقدر تاثیرگذار است؟ بهطور مثال، چندی پیش شاهد بودیم دولت برای مهار نقدینگی به پیشفروش در بازارهای کالاهای مصرفی بادوام چون لوازمخانگی اقدام کرد تا با هدایت نقدینگی به سمت بازارهای مصرفی، از التهاب بازارها بکاهد. اما شواهد نشان داد بیشتر افراد با انگیزه سرمایهگذاری نه تقاضای مصرفی اقدام به ثبتنام کرده بودند. بهکارگیری اینگونه سیاستها یا سیاستهای توزیع رانت که قبلاً هم در اقتصادمان آزموده شده و حتی به شکست منجر شده، در شرایط بحران اقتصادی چه تبعاتی دارد؟ چرا سیاستگذار نسبت به پیامدهای چنین سیگنالهایی که به جامعه میدهد، آگاهی ندارد؟
با توجه به شرایط به وجود آمده در بازارها، دولت چارهای جز کنترل ندارد. وقتی شما آنقدر اهمال کردهاید که فرزندتان معتاد شده نمیتوانید از طریق آزادی عمل به فرزندتان او را ترک بدهید. کنترلهای جدی لازم است. ولی اگر از ابتدا بر اساس علم اقتصاد و عملیاتی کردن آن کار میکردیم ضرورتی به این کنترلها نبود. یک اصل کلی در سیستمهای سازگار و پیچیده (complex adaptive systems) وجود دارد. این اصل میگوید در این سیستمها کنترل تخریبشان میکند. اقتصاد نیز یک مثال بسیار آشکار از سیستمهای سازگار و پیچیده است و هرچه کنترلها را بیشتر کنیم سیستم بیشتر تخریب میشود. بدیهی است که در مقاطعی کنترل ضرورت دارد. ولی این کنترل باید متناسب، بهنگام، در مدت معین و با هدفی مشخص اعمال شود. بنابراین کنترلها موقتی هستند. ولی متاسفانه کنترلها در اقتصاد ایران نه متناسب هستند، نه بهنگام و نه برای مدتی معین! کنترلها همیشگی هستند و به همین دلیل بهطور مستمر اقتصاد را تخریب میکنند.
اقتصاد بازار