در منطقه جزیره العرب، چهل هزار نفر آمریکایی مشغول به کار هستند و چهار میلیارد دلار حقوق از شش دولت این منطقه دریافت می کنند. چهار سال پیش، دولت عربستان، یک قرارداد نظامی بالغ بر ۱۲۶.۶ میلیارد دلار با آمریکا نهایی کرد که تا کنون ۲۷ میلیارد دلار ادوات نظامى به تدریج تحویل داده شده است.
رهبران جدید این منطقه بر خلاف پدران خود که عمدتاً با سنت و اجماع حکمرانی می کردند، بیشتربه فن آوری و قدرت نظامی علاقمند هستند.
حضور فیزیکی آمریکا در عراق و افغانستان هم از نظر مالی و هم از نظر مخاطرات امنیتی برای پرسنل آمریکا، بسیار پرهزینه بود.
همچنانکه شرکت ها بعضی از خدمات خود را برون سپاری می کنند، سیاست خارجی آمریکا، عملیات خود در خاورمیانه را برون سپاری کرده است:
الف: طی چند ماه و با مدیریت جِیک سالیوان، مصر، اردن، عربستان و امارات به شدت تشویق شده اند روابط تنگاتنگی را با عراق شکل دهند و عراق را به تدریج به حلقه عربی برگردانند و اهرم های جدیدی را در عراق در تقابل با ایران به وجود آورند. عربستان و امارات هر دو پروژه های وسیعی را در عراق سرمایه گذاری خواهند کرد.
منطق آمریکا در اقناع اعراب برای همکاری با عراق روشن است: مگر شما نمی گویید ایران هلال شیعی درست کرده است، خوب شما ائتلاف عربی درست کنید و با سرمایه گذاری در عراق و مساعدت در توسعه ملّی، همکاری و حس درون عربی گسترش می یابد. ایران که پول ندارد. شما باید نگاه خود را به منطقه تغییر دهید. اختلافات خود را کنار بگذارید، ما هم در خدمتتان هستیم.
ب: کشورهای عربی خلیج فارس علاقه دارند در مسایل خاورمیانه حضور داشته باشند. هم پول دارند و هم انگیزه ولی آشنایی عمیقی با مسایل افغانستان ندارند. آمریکا با برون سپاری افغانستان به پاکستان از نظر عملیاتی و نظامی و به کشورهای عربی از نظرمالی، خود مدیریت بر کشور و موارد مناقشه برانگیز را از راه دور بر عهده گرفته است. بدین صورت، نه نگران کشته شدن آمریکایی هاست، و نه نیازی به تحمل هزینه های سنگین را دارد.
منطق آمریکا در اقناع پاکستان و اعراب روشن است: شما (پاکستان) نگران گسترش همکاری های استراتژیک ما با هندی ها هستید ولی هدف بزرگتر این همکاری، چین است. حوزه نفوذ شما گسترش می یابد. شما که زیر و بم افغانستان را می دانید، آن را کنترل کنید. برای اعراب هم جا باز کنید. آنها هم پول دارند و هم انگیزه برای بزرگتر کردن شعاع نفوذ خود در برابر ایران. با اعراب همکاری کنید. ما هم در خدمتتان هستیم.
مسئولین سیاست خارجی و امنیت ملی دولت بایدن قبل از اینکه به قدرت برسند تئوری ها را دقیق آموخته بودند. از این رو خوب می دانند که خاورمیانه محملی برای دموکراسی نیست. صرفاً باید آن را مدیریت کرد و هزینه هم نداد.
ضمن اینکه بهره برداری مالی، دفاعی و سیاسی را به حداکثر ممکن رساند. به نوعی اجماع حاکمیت آمریکا در اتفاق نظر با اسراییل این است که اقتدارگرایی خاورمیانه را مدیریت دیجیتالی کنند.
با توجه به اینکه ظرفیت های اسراییل در نرم افزارهای امنیتِ سایبری و پهپادها نه تنها از آمریکا کمتر نیست، بلکه به اعتقاد اهل فن بعضاً بالاتر هم هست، این انتقال پارادایمی با شراکت اسراییل همراه است. تا آنجا که شاید آمریکا ترجیح دهد موضوع هسته ای ایران را نیز به ظرفیت های اطلاعاتی و عملیاتی اسراییل برون سپاری کند
اگر مدیریت دیجیتالی قرار است رسم شود، نوع برخورد با ایران چه خواهد بود؟ اگر ذهن طراحان آمریکایی-اسراییلی طی دو دهه گذشته واکاوی شود، بنظر می رسد آنها پذیرفته اند که ایران دانش هسته ای را کسب کرده است و شاید در مقطعی نیز آن را به توان بازدارندگی تبدیل کند، اما این توان باید در کنترلِ کاملِ آژانس بین المللی انرژی هسته ای باشد.
چون فعلاً هماهنگی و ائتلاف با ایران ممکن نیست، بنابراین باید ضعیف ، فقیر و منزوی شود. هرچند ایران، مستقیم و غیر مستقیم، هرآنچه را که نیاز دارد، بالاخره از چین و امثالهم می تواند وارد کند و به حق وتوی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل متکی باشد، ولی در مداری وسیع تر به فن آوری، سرمایه گذاری، یادگیری و ارتباطات، دسترسی حداقلی خواهد داشت.
طولانی شدن مذاکرات هم به موازات همین راهبرد است زیرا مُعَلق نگاه داشتن خود به مرور زمان سبب تداوم ضعیف ماندن می گردد. سوالی که از این طرف مطرح می شود این است که: آیا ایران می تواند با اتکای به روسیه ، چین و روشهای غیر متعارف، از تحقق فقر، ضعف و انزوا ممانعت ورزد؟ خرداد ۱۴۰۸ زمان مناسبی برای ارزیابی این موضوع خواهد بود.