اینکه بانکها وارد بازار دلالی و سوداگری شدهاند، تقصیر بانکها نیست. مشکل از اقتصادی است که در آن بیشترین بازدهی و سودآوری مربوط به سفتهبازی بازارهاست و نه تولید. دولت فرصتی را برای کسب سود در بازارها ایجاد کرده، همه را به آن دعوت کرده و حالا میگوید چرا مردم، بنگاهها و بانکها وارد بازار دلالی شدهاند.
نرخ بهره بین بانکی در ایران اکنون حدود ۲۰ درصد است. اما میزان سوددهی بازارهای دیگر بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ درصد بوده است. اگر فقط بازار سهام را نگاه کنید میبینید که با وجود ریزش شدید بازار، رشد نقطه به نقطه بازار سرمایه از دی ۹۸ تا دی ۹۹ حداقل ۱۵۰ درصد بوده است.
وقتی نرخ تامین منابع بین بانکی کم است، از طرفی نرخ سود سپردهها در بالاترین میزان حدود ۲۰ درصد است، چرا بانکها نباید وارد بازارهای دیگر شوند؟ به خصوص که بانکها شرکتهای تخصصی در زیرمجموعه خود دارند و میدانند چه زمانی وارد بازار شوند و چه زمان از آن خارج شوند. از همان ابتدا مشخص بود بازار سرمایه میریزد اما اطلاعات بانکها درباره بازار سرمایه از عامه مردم بیشتر است.
پس آنها سریع دارایی خود را از بازار خارج کردند و ریزش نصیب آنهایی شد که اطلاعات کمتری داشتند و تازهوارد بودند. در این دوره کدام سرمایهگذاری در کشور ما از سرمایهگذاری در بازار ارز و سکه و بورس و مسکن سودآورتر بود؟ هیچ بازاری! اتفاقا بانکها هم وارد همین حوزههای سودآور شدند!
چون بازار سرمایه یک بازار پر از ریسک است، بانکها باید با آورده خود وارد بازار سهام شوند و نه با خلق پول یا دارایی سپردهگذاران. اگر شما نسبت کفایت سرمایه بسیاری از بانکهای ما را نگاه کنید میبینید که این کفایت سرمایه در بعضی از بانکها حتی منفی است.
پس اگر بانک مرکزی هنگام ورود بانکها به بازار سرمایه، بر اساس «بال یک» کفایت سرمایه آنها را بررسی میکرد، بسیاری از بانکها نمیتوانستند وارد بازار سرمایه شوند. اما بانک مرکزی نه تنها مانع نشد، بلکه در بسیاری از موارد تحت فشار دولت از حضور بانکها در بازار سرمایه استقبال هم کرد.دولت گمان میکرد هرچه شاخص در بازار سرمایه بالاتر برود برای اقتصاد بهتر است. به همین دلیل فشار زیادی آوردند تا این بازار علیرغم رکود اقتصادی و افت فعالیتهای اقتصادی رشد کند.
در حوزه ارز و طلا بانک مرکزی محدودیتهایی را برای بانکها وضع کرده و این قوانین اجازه نمیدهد ورود بانکها به بازار ارز و طلا از یک میزان مشخصی فراتر برود. اما یک نکته را به یاد داشته باشیم که بانک مرکزی فقط از رصد کردن ترازنامه بانکها میتواند متوجه شود که آیا بانکها تخلفاتی داشتهاند یا نه.
بخش مهمی از عملیات بانکها در بازار ارز و طلا عملیات زیر خط است و اصلا وارد ترازنامه نمیشود.یعنی بانکها ارز و طلا را ابتدای ماه میخرند و آخر ماه میفروشند. این عملیات خرید و فروش اصلا وارد ترازنامه بانکها نمیشود. بانک مرکزی هم متوجه نمیشود.
چون در ترازنامه بانکها چیزی وجود ندارد و بانکها نیز خارج از مقررات بانکی عمل نکردهاند.بنابراین عملیات زیر خط و خارج از ترازنامهای همیشه وجود دارد و بانکها میتوانند از آن بهره بگیرند. اتفاقا با این شیوه ورود بانکها به بازار ارز و طلا، آنها بیشتر سود میبرند.
چون سریع وارد بازار میشوند و سریع خارج میشوند و حضور طولانی ندارند که به خاطر نوسانات بازار ضرر بدهند. پس به نحوی بانکها وارد بازار میشوند و بازار را به هم میریزند اما تخلفی هم مرتکب نمیشوند و نمیشود مانع آنها شد.
کمترین کاری که میشد انجام داد این بود که هزینه نرخ بهره برای بانک ها در بازار بین بانکی را بالا ببرند که بانک وارد بازارهای مختلف نشود. اما نه تنها این اتفاق نیفتاد که دولت بانکها را تشویق کرد و گفت من امتیازاتی به شما میدهم که سهام بخرید و اجازه ندهید شاخص کل افت کند.من میپذیرم که این اقدام بانکها به اقتصاد کمک نمیکند اما از نگاه بانک، آن کسی که باید به فکر کلان اقتصاد باشد شورای پول و اعتبار است.
حکمران ما که اقتصاد را مدیریت میکند، اگر کار خود را بلد بود به جای تشویق بانکها و مردم به زمینههای سفتهبازی، میتوانست کاری کند که فعالیت بانکها منجر به رشد سرمایهگذاری در بخش تولید و رونق بخش واقعی اقتصاد شود.