درد دلهای معماری (۱)
گویا فراموش کرده ایم شهر و ساختمان برای زندگی انسان ها طراحی می شود و قرار است افراد در آن آرامش پیدا کنند.
سازندگان و خریداران و بهره برداران بر روی متراژ زیربنای بیشتر متمرکز شده اند . هزینه بلند پروازی های مدیریت شهری را سازندگان ساختمان پرداخت می کنند و درآمد سازندگان را بهره برداران و خریداران مسکن متقبل می شوند و نهایتا همگی اینها از حراج کیفیت شهر تامین می شود .
دیگر خبری از حیاط و فضای سبز واقعی نیست ، کودکان بازی های واقعی و تحرک بدنی را فراموش کرده اند .
شهر ما نا ایمن شده است، دیگر نمی توان در کوچه و خیابان فوتبال بازی کرد ، دوچرخه سوار شد ، تور والیبال بست . بر روی سکو نشست و گپ زد .
با نسل بعدی چه میکنیم ؟!
با پوکی استخوان، کم خونی، کمبود توده عضله، غیر اجتماعی بودن چه خواهیم کرد ؟با روان پریشان و حس ناامنی چگونه کنار خواهیم آمد ؟!
شاید گمان میکنیم عمر دنیا تا پایان عمر ماست و پس از ما جهانی وجود ندارد ؟ شاید هیچ فکری نمی کنیم و بیشتر بدنبال شکر و پراید و دلار سراسیمه و حیرانیم !!! گویا در دام ابتدایی ترین نیازهای انسانی گرفتار شده ایم .