«مشکل اصلی فرایند توسعه ایران این است که مساله را اشتباه دیده ایم. به عبارت دیگر، عینکی که روی چشم داریم مسأله را درست نشان نمیدهد.
این عینک همان نگرش ذهنی ما ایرانی ها به مسأله توسعه است، مفهومی که در ادبیات به عنوان “پارادایم” از آن نام میبرند. به عبارت دیگر، ما مجموعه ای از نگرش های ذهنی در باب توسعه نیافتگی داریم و از دریچه این مجموعه به واقعیت بیرون نگاه می کنیم؛ بنابراین، اولین نکته اساسی که باید در فرایند توسعه ایران فهمیده شود، این است که ما هنوز بذری را که ایجاد کننده آن درخت است، نیافته ایم.
بعد هم نمیدانیم که حتی اگر بذر را یافتیم و کاشتیم چگونه باید به این بذر رسید، چگونه به آن آب و کود و هوا و آفتاب رساند تا این درخت رشد کند. این گونه است که تلاش میکنیم که از طریق شبیهسازی ظواهر، آن “درخت” را به دست آوریم.
فرآیند توسعه ایران با این مشکل اصلی مواجه است که هنوز نیروی بالنده توسعه را نیافته و تا موقعی که این نیروی بالنده یافت نشود، توسعه اتفاق نخواهد افتاد. در این شرایط فرق نمیکند که بخش نفت داشته باشیم یا نه!
تولید و فروش نفت زیاد باشد یا کم! در این وضعیت هر چه نفت بیش تری بفروشیم، درخت های بیش تر و بزرگ تری به صورت مکانیکی و شبیهسازی درست خواهیم کرد، ولی هیچ وقت صاحب یک درخت واقعی نخواهیم بود…
جامعه ما در فرآیند تحول تاریخی معاصر به توسعه به مثابه یک فرایند مکانیکی نگاه کرده و لذا به دنبال ایجاد کارخانه، راه مدرسه، دانشگاه، پارلمان و … بوده و فکر کرده که این ها توسعه است. حال میبیند که اینها توسعه نیستند و کشور به رغم وجود همه این ظواهر هنوز توسعه نیافته است. مثلاً ما به یک معنی صاحب صنعت یعنی کارخانه شده ایم، ولی جامعه ای صنعتی نشده ایم.»