در یک قرنِ گذشته، عمومِ فرآورده های مُدرنیته به کشورمنتقل شده است: از برق و راه آهن تا اتومبیل و هواپیما؛ از بلندگو و ضبط صوت تا چراغِ خیابان و تراکتور؛ از چاپخانه و اسکناس تا تلویزیون؛ از جاروبرقی و ماشین لباس شویی تا عینک و آرام پز و بالاخره از کامپیوتر تا موبایل و اینترنت.
اما در کنارِ طیفِ وسیع این فرآورده ها که هر فردی با هر مرامی از آنها استفاده می کند،مبانی نظری مدرنیته صرفا در حدِ تعدادی کُتبِ ترجمه شده منتقل شده است. بعضی از مبانی نظری مُدرنیته که در کنارِ وارداتِ گستردۀ فرآورده های آن، پشتِ مرزها ماندند عبارت اند از: آزادی رسانه، حقِ داشتنِ اندیشه های متفاوت ، نظامِ حزبی، گردشِ قدرت، نقدِ دولت و تفکیک قوا.بِگذریم که اگر درآمد نفت نبود، گستردگی واردات فرآورده های مدرنیته هم صورت نمی پذیرفت.
طبیعی است که پذیرش فرهنگی اندیشه های متفاوت از واردات موبایل به مراتب کار سخت تری است. اول، کتاب خواندن می طلبد. بعد بحث و جدل عمومی می خواهد و سال ها تمرین و ارتباطات بین المللی لازم دارد تا جامعه ای به عمقِ رقابتِ فکری و اندیشه های رقیب و پیامد های فوق العاده مفید آن ها پی ببرد.
یک نظام سیاسی خیلی باید اعتماد به نفس داشته باشد تا هم آزادی رسانه را حقوقی کند و هم از نقد، هراسی نداشته باشد. در انگلستان، آزادی رسانه را آقای بوریس جانسون اعطا نمی کند بلکه با نهایت شفافیت بر روی کاغذ و به صورت قانون است. نظام حزبی خود به خود گردش قدرت به دنبال می آورد و در ذات خود ثبات و امید به بهبودی به همراه دارد. ایجادِ نظامِ رقابتی حزبی، جدی ترین دستاورد حقوقی و سیاسی مدرنیته است که با سال ها بحث و گفتگو، اجماعِ فلسفی و نظری و خواندنِ هزاران کتاب و تمرین به دست می آید و با پولِ نفت قابل حصول نیست.
فردی که در کشورهای جهان سوم، عرصۀ سیاست را قدری تجربه می کند بلافاصله متوجه چند نکته می شود:
۱) سیستمی در کار نیست؛ آنچه در کار است “شبکه های مرید و مرادی” است
۲) اگر قرار است کاری پیش رود باید با منافع افراد بالا تطابق پیدا کند و نه با علم و برنامه و قاعده؛
۳) حفظِ وضعِ موجود مهمترین هدف است.
حال این فرد بعد از درکِ این مسئله، چند انتخاب دارد:
الف: در سیاست بمانَد. خوب از منافع آن استفاده کند و هر قدر که مرید بودن خود را به صد درصد نزدیک تر کند بیشتر استفاده می کند و در مسیرممکن است چند کارِ خوب هم انجام دهد. نه سوال می کند. نه تشکیک می کند و نه در پی تغییر است.
ب: در سیاست بِماند. ولی نقد می کند.بعضی وقت ها “نه” می گوید. می خواهد تغییر ایجاد کند ولی ساختار شکن نیست. کوشش می کند با منطق و علم و تجربۀ بشری کارها را پیش ببرد ولی چون مرید بودن خود را تا بیشتر از سی یا چهل درصد نمی تواند نشان دهد، به تدریج به نقطه ای می رسد که نمی تواند کاری از پیش ببرد.در نهایت حذف می شود. خود را در مقابل مراد قرار نمی دهدوعرصۀ سیاست را تَرک می کند
پ: در سیاست بِماند. ولی می خواهد تغییرات اساسی ایجاد کند. مرید و مرادی را قبول ندارد. در پی قاعده و منطق و علم و قانون و آیین نامه و برنامه و اجماع فکری و رشد است. اصولی دارد. با فرد کاری ندارد.در پی رضایت مراد نیست. جسارت می کند و با او بحث می کند.می خواهد گره های مردم را باز کند. نه سوال و تشکیک بلکه نزاع می کند. این مسیر، منافع افراد را به خطر می اندازد و کار به جاهای باریک می کشد
ت: سیاست را ترک می کند. زیرا متوجه می شود که کار اساسی نمی تواند انجام دهد. اهل سو استفاده نیست. به مرید و مرادی هم اعتقاد ندارد. معتقد است در فقدانِ سیستم و قاعده مندی، هر اهتمامی، آب در هاون کوبیدن است.
سیستمِ حکومتی کارآمد به پا کردن، کارِ سهلی نیست. غرب هنوز هم در جریانِ تکاملی است.امروز در آسیا، کشورهایی مانند ویتنام، اندونزی،مالزی و چین از سیستمِ مرید و مرادی مدیریتی خارج شده اند و حداقل در مدیریتِ اقتصادی و اجتماعی به شدت تحت تاثیرِ رقابت، گردشِ اندیشه، یادگیری از جهان،به رسمیت شناختن افکار اقتصادی و اجتماعی رقیب، حتی مصلحت عامه را پذیرفته و به آن پروسه وار عمل می کنند. بعضی مانند کره جنوبی حتی به مراحلِ پیشرفته ای مانند آزادی رسانه، نظام حزبی و گردشِ قدرت نیز دست یافته اند.
هر زمان که فردِ سیاست مداری، در جامعۀ ما خاطرات خود را نوشت و متن آن سراسر شادمانی بود و حکایت از کار و فعالیت و خدمت بود و گِله و شکایت از حذف، طرد، تبعید، حاشیه نشینی و ناجوانمردی و بی احترامی نبود، سیاست ورزی عاقبت مثبتی خواهد داشت.