سال گذشته، کارآفرین بریتانیایی مایک واتس با بازکردن نخستین جادهی عوارضی خصوصی در بیش از صد سال گذشته خبرساز شد. جاده امروزه بسته شده است، ولی تاریخچهی مختصر آن نمونهای غمانگیز (و البته کاملاً معمولی) از این است که چگونه حکومت کارآفرینان را نابود میکند و به مشتریان آنان آسیب میرساند.
داستان اصلی به شرح زیر است: پس از تخریب یک بزرگراه محلی به دلیل رانش زمین در فوریهی گذشته، واتس و همسرش پسانداز زندگی خود را برای ساخت یک راه ارتباطی کوچک به کار انداختند، که به رانندگان اجازه میداد از راههای انحرافی پرهزینه پرهیز کنند. جادهی عوارضی یک موفقیت فوری بود، و واتس با گرفتن دو پوند از هر وسیله پول خود را دوباره به دست آورد. (او از سر حسننیت به بسیاری، از جمله وسایل نقلیهی اضطراری اجازهی استفادهی رایگان داد.) با این حال، موفقیت او به سرعت مورد توجه حکومت محلی قرار گرفت، که درصدد تضعیف سرمایهگذاری برآمد.
در یک ترفند افتخارآمیز قدیمی، مقامات ابتدا ایمنی جاده را زیر سوال بردند. ولی پس از آنکه مسافران آن را کاملاً قابل اعتماد دیدند، شورای باث و سامرست شمالشرقی به اقدامات بوروکراتیک بیشتر روی آورد، واتس را وادار به پرداخت ۳۵۰۰ پوند مالیات و ۲۵ هزار پوند جهت هزینهی نقشهبردار و ارزیابیهای زیستمحیطی کرد. با این وجود، جاده به جذب تعداد بیشتری مشتری ادامه داد، جلبتوجه رسانههای جهانی لازم به ذکر نیست. شورا که از موفقیت واتس و شکست خود بهطور روزافزون خجالتزده بود، ۶۶۰ هزار پوند اضافی (در مجموعه ۲ میلیون و ۶۶ هزار پوند) برای تعمیر زودتر از موعد جادهی آسیبدیده هزینه کرد.
واتس باوجود این موانع سیاسی موفق به باز نگهداشتن جادهی خود شد، ولی در نهایت نتوانست سود کسب کند. با این وجود، ایدهی او ایدهی خوبی بود. جادهی عوارضی در آزمون بازار شکست نخورد، در آزمون سیاسی شکست خورد. واتس برآورد کرد که حدود ۱۰ هزار پوند از مبلغ هزینهشده کمتر به دست آورده، بدون پرداختیها، او ۱۸ هزار پوند جلوتر بود. این نشان میدهد که در بازار حل یک مشکل سریعاً و کمهزینه شما را ثروتمند میسازد، در سیاست، شما را تبدیل به یک هدف میکند.
با وجود همهی آنچه واتس متحمل شد، او همچنان بر اینکه تصمیم درستی گرفته، سخت استوار است: «مردم میپرسند، آیا این کار را دوباره انجام خواهی داد؟ و من میگویم، بله انجام خواهم داد!»
خوشبینی او باید بهعنوان یک نمونه قرار بگیرد، ولی همچنین یک نکتهی مهم را نشان میدهد: روح کارآفرینانهی قدرتمند، و اخلاق خدمت انسانی همراه با آن، نمیتواند توسط بوروکراسی خرد شود.