دیکتاتور ها بیشتر به راهی میروند که پایان آن مساوی مرگ آنهاست، شاید از همین جهت است که آنها مخالفان و منتقدان خود را با گلوله و زندان پاسخ میدهند، در واقع یک دیکتاتور وقتی از راه و روش خود دفاع میکند از جان و بودن خود دفاع میکند و طبیعی است که تا آخرین گلوله بایستد.
سرسختی دیکتاتور ها در کشتار مخالفان و منتقدان به زاویه بین راه رفته آنها با حقیقت و مصالح عمومی بستگی مستقیم دارد، یعنی هر قدر یک دیکتاتور بیراهه رفته باشد به همان اندازه ناچار است بجنگد چون شانس دیگری یا راهی برای بازگشت ندارد.
ورود دیکتاتورها به جنگهای بزرگ یکی از اشتباهات در عرصه سیاست بینالملل است که با فرا رسیدن زمان پایانی دیکتاتور را ناچار از پذیرش یکی از پایانهای موجود میکند زیرا اراده جبهه مقابل هرگز پایان را به تاخیر نمیاندازد.
پوتین اکنون در افق نزدیک گزینههای پایانی جنگ اوکراین را میبیند و راهی جز انتخاب یکی از آنها را ندارد:
۱- پوتین هنوز هم میتواند نیروهای خود را از قلمرو اوکراین خارج کند و تن به مصالحه دهد، اما این معادل پذیرش شکست کامل است.
۲- پوتین میتواند به نیروهای تقویت شده اوکراین اجازه دهد خود مناطق متصرفه را بازپس گیرند و به ادامه حمایت از ناآرامیهای شرق اوکراین اکتفا کند، با این گزینه تحریمهای جهانی ادامه خواهند یافت و روسیه بیش از اوکراین دچار فرسایش خواهد شد، غایت این راه نیز شکست است.
۳- پوتین میتواند دست به حملات هستهای علیه شهرهای عمده اوکراین بزند، با این امید که آن کشور را به زانو درآورد، اما بعید است که پوتین نتواند بفهمد که جهان غرب اجازه پیروزی هستهای را به پوتین نمیدهد و در صورت شلیک هستهای این روسیه است که فورا نتیجه را میبازد.
از نقطه نظر فنی راه چهارمی پیش روی پوتین وجود ندارد، مگر اینکه اتفاقی در سطح جهان دروازه جدیدی را بگشاید. همه جوانب گویای این حقیقت است که پوتین در حال مبارزه با چالش پذیرش نوع پایان است!
هیتلر، صدام، قذافی ، ملاعمر، پوتین و ……فرقی نمیکند چون راهی که دیکتاتورها میروند هرگز پایانی دلانگیز ندارد و آنها دیر یا زود یا پایان را خود انتخاب میکنند و یا پایان خود را بر آنها تحمیل میکند!