با مرگ مائو و چوئن لای در سال ۱۹۷۶ و به قدرت رسیدن ” دنگ شیائوپینگ”؛ و پس یک جنگ قدرت ۲ ساله؛ سران پیروز حزب کمونیست چین در سال ۱۹۷۸؛ وارد”دنیائی جدید با مفاهیمی جدید شدند که پس از چهل و اندی سال چین را به وضع کنونی در آوردند”.
در ایران نیز تقریبا از همان زمان و پس از فراز و نشیت های فراوان؛ هیات حاکمه حدید وارد “دنیائی جدید با مفاهیمی جدید شد که پس از چهل و اندی سال، ایران را به وضع کنونی رسیده است”.
دنگ شیائوپینگ؛ تئوریسین تغییرات عظیم چین ” تفکرات خاصی را پیاده و آنها را تحکیم بخشید”. بدین ترتیب اولویت های رهبران و سران چینی تغییر کرد و اصلاح اقتصادی، تحقق یک سطح زندگی آبرومندانه برای شهروندان چینی و تأمین رفاه آنان به اولویت اصلی رهبران چینی تبدیل شد.
نیروهای انقلابی و تندروی ایران نیز “تفکرات خاصی را پیاده و آنها را تحکیم بخشیدند”. بدین ترتیب اولویتهای نیروهای سیاسی جدید از اصلاح وضع اقتصادی، تحقق یک سطح زندگی آبرومندانه برای شهروندان ایرانی و تأمین رفاه آنان به توسعه تفکرات ایدئولژیک تغییر کرد!
چین از سال ۱۹۴۹ الی ۱۹۷۸ از نظر اقتصادی یک دولت فقیر محسوب می شد به طوری که درآمد سرانه، تولید ناخالص ملی و میانگین رشد اقتصادی آن بسیار پائین بود. علاوه بر آن سرمایه گذاری خارجی قابل ذکری در این کشور انجام نمیشد و سهم این کشور در تجارت جهانی بسیار ناچیز بود که هیچ گونه همخوانی با وسعت عظیم این کشور نداشت.
ایران بخصوص از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۷۹؛ از نظر اقتصادیی دولتی غنی محسوب میشد و رشد اقتصادیش اغلب ۲ رقمی بود. سرمایه گذاری ملی و خارجی زیادی در کشور انجام میشد.گشودن درهای چین به روی جهان خارج بعد از سال ۱۹۸۷ به یک گزینه و شیوه استراتژیک تبدیل شد.
بسته شدن درهای ایران به روی جهان خارج بعد از سال ۱۹۷۹ به یک گزینه و شیوه استراتژیک بدل شد!
برای چینی ها درخصوص ارتباط با عالم خارج ” نام کشورها” خیلی مهم نبود و حتی این سخن در آن زمان مطرح شده بود که «رنگ گربه ای که می خواهد موش بگیرد”اصلاً مهم نیست که سیاه باشد یا سفید”؛ بلکه هر گربه ای که موش بگیرد گربه خوبی است».
برای نیروهای حاکم درجمهوری اسلامی درخصوص ارتباط با عالم خارج “نام کشورها ” خیلی مهم بود! و حتی این سخن در آن زمان مطرح شده بود(و هنوز هم مطرح است) که «رنگ گربه ای که می خواهد موش بگیرد “کاملا مهم است که سیاه باشد یا سفید”. هر گربهای که موش بگیرد ؛ الزاما گربه خوبی نیست».
افزایش قدرت سازگاری چین با تغییرات ساختاری اقتصاد جهان؛ از الویت خاص برخوردار بود و هست.
کاهش قدرت سازگاری جمهوری اسلامی با تغییرات ساختاری اقتصاد جهان؛ از الویت خاص برخوردار بود و هست!
روان تر کردن کانال های تجارت خارجی با کاهش تعرفه های گمرکی از سیاست های استراتژیک چین شد.
پر دست انداز تر کردن کانال های تجارت خارجی با افزایش تعرفه های گمرکی از سیاستهای استراتژیک کشور ما شد.
تلاش برای “ملحق نشدن” به هیأت های مالی و تجاری بین المللی؛ به اصلی اساسی در جمهوری اسلامی بدل گشت. تشویق بخش گردشگری و آغاز عملیات گسترده برای توسعه آن در زمره سیاستهای کاربردی چین در آمد.
طعن و لعن عملی بخش گردشگری و آغاز عملیات گسترده برای جلوگیری از توسعه آن در زمره سیاست های کاربردی جمهوری اسلامی در امد.
چینیها از پشت کردن به بخش کشاورزی به نفع بخش صنعت خودداری کردند.
جمهوری اسلامی از پشت کردن به بخش کشاورزی به نفع بخش صنعت به شدت جانب داری کرد!
در واقع چون نیک بنگریم؛ سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی دقیقا در تضاد با سیاستهای جمهوری خلق چین بوده است! به عبارت دیگر؛ در چهل سال قبل؛ “چین” از مدار “ایدئولوژیک خارج و “ایران وارد مدار ایدئولژیک شد!!!
نتیجه چه شد؟چین امروز به لحاظ اقتصاد و صنعت در کجا قرار دارد و جمهوری اسلامی در کجا؟
آنکه ایدئولوژی را بکناری نهاد در چه وضعیست و آنکه وارد مدار ایدئولوژی شد در چه وضعی؟
آیا چین با رها کردن ایدئولوژی افراطی و آشتی با دنیا، نوکر امپریالیست شد؟!