تورم،نرخ ارز،وضعیت معیشت مردم،کرونا،گرانی، عدم توازن درآمدها و هزینه ها، اعتصاب کارگران، خشکسالی، آلودگی هوا،محیط زیست، قطعی برق و آب و گاز،بحران صندوقهای بازنشستگی، ورشکستگی تامین اجتماعی، بیکاری، آینده جوانان، مهاجرت، سقوط سرمایه گذاری، رابطه با دنیا، فساد فراگیر، محدودیت های اینترنت و … و با همه این مصیبتها طنز تلخ آنجاست که اولین چالش رئیس جمهور جدید احتمالا امضای چک حقوق آخر ماه کارکنان دولت خویش است! خدمات عمومی و بودجه های عمرانی را هم بگذارید برای روزهای خوش.
با همه این تفاصیل و مصیبتها من اگر جای آقای رئیسی بودم از “اعتماد” شروع می کردم.چرا؟
همگرایی،هم افزایی و انباشتگی همه این مصیبتها تبدیل به بی اعتمادی و سقوط آزاد سرمایه اجتماعی حکمرانی شده است.دولت جدید با شرایطی جدید با اقداماتی جدید، متوالی، متعدد و متکثر باید بازگرداندن اعتماد عمومی را در اولویت اول کار خود قرار دهد.قطعا کار ساده ای نیست و با بروز هر خطایی وضعیت از همین هم میتواند بدتر شود.در دوران جنگ ایران و عراق بسیاری از کمبودها و کاستی ها قطعا بیشتر از امروز بود اما فقدان سرمایه اجتماعی در این سالها موجب شده که تحمل کاستی هایی چه بسا کمتر از گذشته، غیرقابل تحمل شود.
بعضی امور نیاز به اقدام فوری دارد و بعضی مسایل ریشه ای است و دارای تاثیر بلند مدت و اتفاقا همانهاست که مملکت را به این روز انداخته است.رسیدگی به معیشت دهکهای ضعیف جامعه برغم تبعات تورمی درشرایط امروز الزامی است.رسیدگی به موضوع کرونا فوری است.
پرهیز از کارهای نمایشی و شعاری که به مثابه زدن پتک به تنه پوسیده سرمایه اجتماعی باقیمانده است باید مورد توجه عمیق قرار گیرد.تا زمانیکه سرعت انتقال و جهش ویروس از سرعت واکسیناسون بیشتر باشد این بازی مرگ تمام شدنی نیست و با این سرعت واکسیناسیون در کشورمان، ایران میتواند به یکی از کانونهای اصلی جهش ویروس در دنیا تبدیل بشود و این مصیبت سالها ادامه پیدا کند.
اما در زمینه امور ریشه ای موضوع کسری بودجه منشا تمام مشکلات و مصیبتهاست.رئیس جمهور منتخب باید تکلیفش را با کسری بودجه معلوم کند. آیا ترجیح میدهد کم و بیش به همان سبک و سیاق روسای دولتهای قبل به بودجه بنگرد و عدم توازن آن را با روشهای ساده انگارانه و تورم زا حل کند یا مصمم است ریل حرکت را تغییر دهد. ایران در سه سال متوالی گذشته رشد حجم پول بالای ۴۰% داشته و در دهه گذشته چهارمین کشور تورم زای دنیا بوده است و این یعنی زنگ ونزوئلایی شدن ما به صدا درآمده است.
ایران از لحاظ دخالت دولت در اقتصاد در بین بدترین رتبه های جهانی و در جایگاه ۱۶۴ است.این اقتصاد بیمار دستپخت مدیرانی است که موجب کاهش رقابت،افزایش انحصار،شفافیت و پاسخگویی کمتر، نااطمینانی بیشتر، افق تصمیمات کوتاهتر، و لذا سرمایه گذاری کمتر،رشد اقتصادی کمتر و فقر و بیکاری بیشتر برای مردم بوده است
گفته میشود تیم آقای رئیسی متشکل از افرادی جهادی،وطن پرست،پرتلاش و دونده است. همه این ویژگیها عالی اما ناکافی است.مشکلات ریشه ای در کشور با درایت و تصمیم های سخت حل میشود. تصمیمهای سخت یعنی آنکه ساختار اجرایی امکان پاسخگویی به این چالشها را ندارد و باید تغییر بنیادین کند. در این چند دهه طیفهای متنوع سیاسی تلاش کرده اند با این ساختار فعالیت کنند. اگر قرار بود جواب دهد تاکنون داده بود.
رئیس دولت سیزدهم وارث دولتهایی است که در کنارشان نهادهای موازی تصمیم گرفته اند و اجرا کرده اند. آیا همچنان شاهد همان ساختار خواهیم بود؟ دولت سیزدهم باید تکلیفش را با یارانه پنهان که دهه هاست بی حد پرداخت میشود و کمر اقتصاد ایران را شکسته است روشن کند
ما اگر شاهد اصلاحات ساختاری اجرایی و اقتصادی در داخل باشیم و از سویی درهای کشور را ببندیم در بهترین شرایط کوبا و در شرایط وخیم تر کره شمالی خواهیم شد. این موضوع مورد توجه افرادی باید باشد که تصور می کنند چین راه حل ایران است و توجهی ندارند که رابطه کره شمالی با چین به مراتب بدلیل پبشینه تاریخی، سیاسی و مرز مشترک نزدیک تر از ایران بوده و حال و روز کره شمالی این شده است.
از سویی اگر به باز شدن درهای کشور بسنده کنیم و از اصلاح ساختاری عدول کنیم در بهترین شرایط لبنان یا سودان و در شرایط وخیم تر قطعا ونزوئلای دوم خواهیم شد لذا امکان حل تک وجهی چالشها غیرممکن است به این معنا که از یک سو به تحول در روابط خارجی و حل و فصل مشکلات بین المللی و همزمان به اصلاحات بزرگ نیازمندیم. نگاه صفر و یکی بین این دو میتواند موجب خسران بسیار سنگین و بازگشت ناپذیر در کشور شود.