آیا آقای وزیر متوجه آمار و ارقام نیست؟ آیا او متوجه مطالعات و تحقیقاتِ علمی نیست؟ مگر او تحصیل کرده نیست؟ پس قاعدتاً باید با فکر و دلیل صحبت کند. چرا سخنانِ غیر واقعی؟ چرا از افکار مردود دفاع می کند؟ چرا این درجه از توهم؟
اگر ذهن و سیستمِ تحلیلی آقای وزیر را واکاوی کنید به چه نکاتی ممکن است در ناخودآگاه او برسیم:
-آنقدر این پُست ومقام لذت دارد که حد ندارد؛
-این درآمد، در رسانه ها بودن و دیده شدن خیلی لذت دارد؛
-چقدر امکانات و منابع در اختیار است؛
-چقدر فرصتِ سفر و گرفتنِ حق ماموریت وجود دارد؛
-چقدر فرصتِ سخنرانی و مورد تمجید قرار گرفتن پیش می آید؛
-با این همه امکانات، می توان صد ها نفر را در اختیار گرفت؛
–چقدر امتیازاتِ جانبی و نانوشته به دست می آید؛
-بنابراین، باید مهارت هایی را برای ماندن در چند دولتِ مختلف کسب کرد. پرنسیب به چه درد می خورد!؛
-اگر قرار باشد دقیق و حقیقی قضاوت کرد که نمی توان از مزایای سِمَت بهره برد؛
–باید از کلمات و عباراتی استفاده کرد که عمومِ مخاطبان را تحت تاثیر قرار داد؛
-باید دائما نقل قول کرد تا وفاداری کامل اثبات گردد؛
-بعضی وقت ها برای تهییج احساسات، باید کارهای سمبلیک کرد؛
-باید به میان کسانی رفت و آن ها را تایید کرد که در شکل گیری افکار عمومی موثرهستند؛
-سیاست مدار، روشنفکر نیست که انتقاد کند و با دلیل و آمار قضاوت کند؛
-سیاست مدار، آدمِ آکادمیک نیست که تحقیق کند وسپس اظهار نظر؛
-کجا مقرر کرده اند که سیاست مدار باید حقیقت را به خبرنگاران بگوید؛
-باید از فضیلتِ ابهام حداکثر استفاده را کرد؛
–به کارگیری واژه هایی مانند شرافت، صداقت، انسانیت و وجدان برای انحراف افکار عمومی ضروری است؛
-اصل، حفظ سِمَت و وزارت است؛
-اصل، توجیه، پیچاندن و گیج کردن است؛
-فردی که در پی حقیقت باشد خیلی نمی تواند در سیاست، قدرت و وزارت دوام آورد؛
فلاسفه اندیشه سیاسی و نویسندگان مختلف، با مضامین گوناگون، عموم عبارات فوق را در یک جمله خلاصه کرده اند: در طیفِ تمامِ لذت های قابل تصور در بشر، هیچ لذتی بالاتر از سِمَت، قدرت و احاطه و تسلط بر دیگران وجود ندارد.
ابعادِ قدرت و ده ها بُعد دیگر، اجزای لاینفک قدرت هستند. خیلی تربیت و آموزش میخواهد تا این گونه نباشد. چطور می توان تصور کرد فردی برای ده سال رئیس جمهور چین باشد، کشوری که جایگاه اول را در بسیاری از شاخص ها در سطح جهان دارد و بعد بخواهد از لذتِ دائمی قدرت چشم پوشی کند؟ برای اینکه این قدرت حفظ شود، بخشی از عامه را می توان با احساسات مهار کرد؛ برخی از همکاران را با امکانات؛ بعضی از نویسندگان را با سمت و مزایا. گروه بسیار بسیار کوچکی می ماند که سه راه دارند که یکی ازانها مهاجرت است!
قدرت خیلی شیرین تر از آن است که موقتی باشد. آیا رها کردن قدرت در کشوری مانند روسیه با توجه به مساحتِ وسیع، منابعِ طبیعی، توانِ هسته ای، ذخائرِ نفت و گاز، تاریخ و ادبیات، توان تسلیحاتی و جمعیت نه چندان زیاد و با ۱۱ ساعت تفاوتِ زمانی میان شرق و غرب آن، کار راحتی است؟
آیا قدرت و حفظ قدرت در غرب هم شیرین است؟ البته که هست.
این طبع بشر است. قدرت، لذت و استتار لذت جزء لاینفک طبع بشر است. در غرب این خصوصیت طبع بشر را پذیرفته اند و در مقام سرکوب آن بر نیامده اند. بلکه از چند روش استفاده کرده اند تا این خصلت را محدود، محصور و کنترل کنند:
آزادی رسانه؛
رقابت حزبی؛
انتخاباتِ فراگیر؛
محدود کردن دورۀ قدرت و سِمَت.
وقتی فرانسوا اُولاند در پایان دورهٔ اول ریاست جمهوری خود متوجه شد تنها ۱۴ درصد جامعۀ فرانسه، او را تایید می کنند از کاندیدا شدن خود برای دور دوم ریاست جمهوری صرف نظر کرد در حالی که می توانست یک دورهٔ ۵ ساله دیگر نیز رئیس جمهور باقی بماند.
غربی ها از یک طرف موانع حقوقی برای تداومِ لذت از ریاست جمهوری ایجاد کردند و از طرفِ دیگر به جامعه و رسانه ها توانِ نظارت و تشکل دادند تا بدین شکل، توانِ استتار، تغافل، کتمان، حیله گری و انحصار، کم شود.
نمی توان ادعا کرد که این روش ها ایده آل هستند اما وضعیتِ آلمان از زیمبابوه بهتر؛ شرایطِ کانادا از پاکستان ارجح؛ افقِ نروژ از اردن امیدوار کننده تر است. تمدن بشری تا کنون این روشها را کشف کرده است. این روشها فعلاً باعث شده تا افراد در دانمارک به مهاجرت، تبعید یا زندان نروند.
در بیشترِ مناطقِ جهانِ فعلی، شما خیلی نمی توانید انتظارِ کارآمدی داشته باشید. شما در پی کشفِ فونداسیونِ ساختمانی باشید که در طبقهٔ بیستم آن، افراد مشغولِ لذت بردن از سِمَت و قدرت هستند؛ فونداسیونی که زیرزمین است و دیده نمی شود!