نشریه انگلیسی اکونومیست سرمقاله و طرح روی جلد این هفته خود را به شرایط فعلی تجارت در جهان اختصاص داده است، شرایطی که خیز ترسناک بنگاههای اقتصادی چینی از یکسو و نظام تجارت جهانی که دیگر در آن خبری از اعتماد نیست، از سوی دیگر از ویژگیهای بارز آن است. تنشها بر سر شرکت تجهیزات مخابراتی هوآوی که فروش سالانه آن بالغبر ۱۲۳ میلیارد دلار است و بهزعم غرب قیمتهایش بسیار تند و تیز است و به اهداف صنعتی حاکمان چینی تن داده بالا گرفته است.
اکونومیست نوشت: از سال ۲۰۱۸ آمریکا این شرکت را هدف حملات حقوقی و مالی قرار داد و آن را به نقطه جوش جنگ تجاری بدل کرد. در هفتهای که گذشت هم شاهد آن بودیم که بریتانیا اعلام کرد مانع از ورود شرکت هوآوی به شبکه ۵G خود خواهد شد. این احتمال وجود دارد که دیگر کشورهای اروپایی نیز چنین راهی را دنبال کنند.
واقعیت این است که تجارت بر پایه قوانین مشترک شکل میگیرد، اما تصمیم بریتانیا بر پایه مجموعهای از لابیگریها و تهدیدات اتخاذ شد. یافتن اصولی منطقی از درون این تصمیم که بتوان برای موارد گستردهتر نیز آن را بهکار برد، کار دشواری است. اگر مشکل، وسایل ساخت چین است، اریکسون و نوکیا هم در چین تولید میشوند. اگر مشکل، سیستمی است که شرکتهای چینی محصولاتشان را بر پایه آن تولید میکنند، (در مورد ۵ جی، روباتها و ماشینآلات)، پس همین منطق باید برای دیجیتالی کردن کل اقتصاد جهانی نیز بهکار رود. خودروهای آلمانی و گوشیهای اپل که در چین فروخته میشوند هم با نرمافزار، داده و سنسورها تولید میشوند. آیا چین هم مجاز است که آنها را ممنوع اعلام کند؟
گذشته از مواضعی که غرب اتخاذ کرده، این داستان بیانگر فقدان یک استراتژی منسجم است. بهجای این تصمیمات، به یک رژیم تجاری جدید نیاز است که در آن ماهیت چین به رسمیت شناخته شود. البته این آسان نیست. سازمان تجارت جهانی که هدف آن وضع قوانین جهانی است، نتوانست با اقتصاد دیجیتال سازگار شود.
هدف شیجینپینگ، رئیسجمهوری چین نیز این بوده است که نفوذ دولت و حزب کمونیست را بر شرکتهای خصوصی این کشور و شرکتهایی همچون هوآوی که ادعا میکنند بهطور مشترک به کارکنانشان تعلق دارند افزایش دهد. سازمان تجارت جهانی نتوانست خود را برای این هدف شی جینپینگ نیز آماده کند.
مذاکرهکنندگان دولت ترامپ هم بدون توجه به سازمان تجارت جهانی بهطور یکجانبه سعی کردند چین را مجبور کنند اقتصاد خود را لیبرال کند و یارانهها را حذف کند. آنها این کار را با تهدیدات تعرفهای و ممنوعیتهای گمرکی انجام دادند.
حالا اما این پرسش مطرح است که ساختار تجارت جهان در عصر بیاعتمادی چگونه باید کار کند؟
هدف باید این باشد که یکپارچگی تجاری نسبت به امنیت استراتژیک هر دو طرف به حداکثر برسد. این به معنای مستثنی کردن حوزههایی حساس همچون تکنولوژی است که تنشهای زیادی به بار میآورد اما تجارت حداقلی دارد: براساس تحلیل مرکز مورگان استنلی شاید فقط یکسوم فروش شرکتهای غربی به چین به چنین حوزههایی اختصاص دارد.
از سوی دیگر شرکتهای چینی نیز باید ملزم شوند که ساختار حاکمیتی باز را در شعبات بزرگشان در غرب بپذیرند که از جمله مولفههای آن میتوان به سهامداران محلی و مدیران خارجی با اختیارات واقعی اشاره کرد. اگر جوامع باز و چین خودکامه بخواهند ارتباطات اقتصادی خود را حفظ کنند و از افتادن در دام هرج و مرج اجتناب کنند، جهان به یک ساختار جدید برای تجارت نیاز خواهد داشت.
حقیقت این است که جوامع باز وقتی یکصدا عمل میکنند، قویتر هستند. شاید اروپا تمایل داشته باشد تکروی کند و به دههها همکاری دوسوی آتلانتیک پایان دهد. اما به زودی در مقطعی اگر ترامپ نتواند در انتخابات دور دوم ریاستجمهوری پیروز شود، آمریکا به اتحاد با متحدان خود جانی دوباره خواهد بخشید چون بدون آنها از اثرگذاری آن کاسته شده است.
البته غرب نمیتواند از اساس چین را تغییر دهد یا آن را نادیده انگارد. اما با همکاری، خواهد توانست با دولتی خودکامه که به آن اعتمادی ندارد، به تجارت بپردازد. ماجرای هوآوی نشاندهنده یک ناکامی در این راستا بود. حالا اما زمان شروع دوباره است.
دنیای اقتصاد