صحبت درباره ثروت مدیران دولتی دو جنبه دارد. یکی جنبه ماهوی و اینکه اساساً ثروتمند بودن یک مدیر دولتی چقدر قابل دفاع است اما جنبه دیگر به روش کسب ثروت مدیران دولت برمیگردد.در بسیاری از کشورها جنبه اول چندان موضوعیت ندارد و جنبه دوم است که مهم است.اما در ایران نمیشود جنبه اول را نادیده گرفت. وقتی سادهزیستی و سرمایهدارستیزی یکی از پایههای اساسی پارادایم فکری حاکم است و نظام سیاسی مستقر با مصادره اموال سرمایهداران بخش خصوصی، کارش را شروع کرده نمیشود چشم بر این تعارض اخلاقی بست که مدیر ارشد این نظام باشی، سرمایهدار هم باشی. بهخصوص که هنوز هم بخشی از نظام تصمیمگیری و هواداران آن به تقدیس فقر میپردازند
اما منشأ ثروت دو حالت بیشتر ندارد یا قانونی است یا غیرقانونی. مثلاً ثروتی که از طریق ارث خانوادگی به دست آمده منشأ قانونی دارد و ثروتی که از رشوه حاصل شده منشأ غیرقانونی دارد. اما داستان به این سادگی نیست؛ در میان این دو حالت سیاه و سفید، حالت سومی وجود دارد
چند سناریو را مرور کنیم
۱- مدیر ارشد یک نهاد دولتی، متولی مجوزدهی به کسبوکارهای خاصی در یک صنعت است.دوست او هم مجوز کسبوکار تحت نظارت مدیر ارشد ما را دارد و با دسترسی مستقیم به مقام ناظر مشغول به کار است. خیلی محتمل است که این مدیر در این کسبوکار شراکت غیررسمی داشته باشد
۲- مدیر ارشد یک نهاد دولتی قطعه زمین دورافتادهای دارد که بلااستفاده مانده، او تصمیم میگیرد در این زمین یک کسبوکار کشاورزی مکانیزه راه بیندازد؛ او با مدیر ارشد دیگری که در یک شورای دولتی مدام هم را میبینند صحبت میکند تا راه روستایی منطقهای را که در آن زمین دارد، بهسازی کنند؛ با مدیر دیگری صحبت میکند که پروژه آبرسانی به آن منطقه را تسریع کنند؛ با مدیر دیگری صحبت میکند و مطلع میشود که محدودیت قیمتگذاری فلان کالای کشاورزی به زودی برداشته خواهد شد. مدیر ارشد ما اکنون یک ایده کسبوکاری خوب به واسطه رانت اطلاعاتی دارد
۳- مدیر ارشد یک نهاد دولتی فرزند جوانی دارد که به لطف قانون انتقال فرزندان اعضای هیات علمی به یک دانشگاه خوب منتقل شده است. این مدیر ارشد فرزندش را به مدیر ارشد دیگری معرفی میکند که اگر کار مناسبی برای فرزندش سراغ دارد به او اطلاع بدهد. مدیر ارشد دوم به حمایت مدیر ارشد اول در انجام وظایف خود نیاز دارد پس ترجیح میدهد هوای مدیر اول را داشته باشد و فرزند او را به یکی از شرکتهای تابعه معرفی میکند تا عضو هیاتمدیره شود. حالا فرزند جوان مدیر اول که مدرک خوبی دارد صاحب رزومه هم شده است. بقیه سناریو چیز جدیدی نیست.
۴- مدیر ارشد یک نهاد دولتی درگیر پروندهای است که یک بانک هم درگیر آن است. مدیران بانک نیازمند حمایت این مدیر ارشد هستند تا مشکل بانک حل شود. از سوی دیگر همسر مدیر ارشد ما یک پزشک است که بدش نمیآید مطب سادهاش را به کلینیک پزشکی تبدیل کند. برای این کار نیازمند یک وام است اما برای اخذ این وام وثیقه کافی ندارد. مدیر ارشد همسرش را به مدیران بانک معرفی میکند تا در راستای حمایت از کسبوکارهای کوچک به او وام بدهند.مشکل پرونده بانک هم حل میشود.
۵- مدیر ارشد یک نهاد دولتی از کار برکنار شده اما همه میدانند او به زودی به مسوولیت دیگری منصوب خواهد شد. در فاصله بین دو کار یک شرکت مشاوره تاسیس میکند و به کسانی که در حوزه مسوولیت قبلی او مشغول به کار هستند مشاوره میدهد. عجیب هم نیست چون آن حوزه را خوب میشناسد در عین حال مشتریان او هم بدشان نمیآید مدیر ارشد سابق را نمکگیر کنند
۶- مدیر یک نهاد دولتی با شرکتی دانشبنیان آشنا شده که میداند محصول جالبی دارد اما شرکت نوپاست و مدیران جوانش تجربه کافی ندارند و به همین دلیل بلد نیستند سرمایه جذب کنند. مدیر ارشد ما به آنها پیشنهاد میدهد در ازای اخذ سهام به صورت غیررسمی (خواهرزادهاش را معرفی میکند) به آنها کمک کند. این مدیر ارشد ما هر روز با مدیران ارشد موسسات مالی سر و کار دارد. او این شرکت دانشبنیان را در اقدامی خداپسندانه به این موسسات معرفی میکند و به آنها تاکید میکند که دست این جوانها را بگیرند چون حیف است این بچهها ناامید بشوند و از کشور بروند. شرکت دانشبنیان سرمایه را جذب میکند و خواهرزاده وارد هیاتمدیره میشود
دهها سناریوی دیگر هر روز در مملکت اتفاق میافتند ظاهر قانونی دارند اما روح آنها مبتنی بر فساد است.اگر حاکمیت قصد دارد جلوی این شیوه ثروتاندوزی را بگیرد راهحلها روشن است، قانون تعارض منافع را تصویب و پای دولت را از مجوزدهی و قیمتگذاری و دیگر کارهایی که رانت ایجاد میکند بیرون بکشد/تجارت فردا