به گمان من اینهمه سردرگمی و سرآسیمگی که در نظام تدبیر ما به چشم میخورد ناشی از این است که سیاستمداران ما در دنیای متلاطم امروز، که موقعیت تمدنها در حال جابهجایی است، بدون قطبنما در حال حرکت به سمت هدفی «مشخص اما نامعلوم» هستند.
نگفتم هدفی موهوم، گفتم هدفی «مشخص»، یعنی میدانند چه میخواهند، اما «نامعلوم»، یعنی نمیدانند آن هدف کجاست و چگونه قابل دستیابی است. سیاستمداران ما مانند ناخدایی هستند که بدون قطبنما بر روی دریا در حال کشتیرانی هستند.
آنها میدانند چه میخواهند و کجا میخواهند بروند اما نمیدانند کجا هستند و از چه مسیری باید بروند، و به همین خاطر کشتی آنان گاهی برای مدت زیادی در یک منطقه معین دور خودش می چرخد و گاهی هم که به خط مستقیم میرود، نمیدانند به چه سو میرود و چقدر به مقصد نزدیک شده است؛ و البته این سرگشتگی چهل ساله بخش اعظم ذخیره سوخت این کشتی را به هدر داده است.
اما ریشه این سردرگمی مدیریتی که منجر به پدیداری انبوهی از بحرانهای فرارسنده شده است چیست؟
گزارشی از مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۷مجموعه شاخصی که آن را «شاخص پایداری ایران» نامیده است ، با تمرکز بر سه حوزه محیطزیستی، اقتصادی و اجتماعی در صدد کسب فهمی بینرشتهای از کلیت وضعیت ایران برآمده. شاخصی که شاید بتواند پاسخی به این پرسش باشد که کجا هستیم و کجا باید برویم؟ شاخصی که شاید بتواند قطبنمایی باشد برای حرکت به سوی آینده.
بر اساس اطلاعات سال ۲۰۱۷ که این گزارش بر آن اساس تهیه شده است ایران از بین ۱۴۹ کشور مورد بررسی، از نظر «پایداری» در جایگاه ۱۱۷ جهان قرار گرفته است.
همچنین با یک تقسیمبندی کیفی ۵ سطحی از کشورهایی با کیفیت حکمرانی خیلی خوب تا کشورهایی با کیفیت حکمرانی خیلی بد، ایران از این نظر در دسته پنجم و در زمره کشورهایی با کیفیت حکمرانی «خیلی بد» قرار گرفته است.
یعنی از نظر شاخص کیفیت حکمرانی نیز از بین ۱۴۹ کشور مورد بررسی ایران در جایگاه ۱۳۳ قرار گرفته است. آنگاه گزارش این پرسش را طرح میکند که «اگر وضعیت کنونی ایران را نتیجه کیفیت حکمرانی نازل با توجه به شاخصهای معرفی شده بدانیم کیفیت حکمرانی، خود تحت تاثیر چه عاملی است؟»
گزارش نشان می دهد تناقض در پارادایم سیستم حکمرانی که حاصل ترکیب نامتجانسی از دو پارادایم «منافع امت» و «منافع ملت» است (که ریشه آن هم در قانون اساسی است) به تناقض در اهداف و معماری سیستم حکمرانی انجامیده و ساختاری را به وجود آورده است که نه به صورت کامل در خدمت منافع ملت است و نه به صورت کامل در خدمت منافع امت؛ و همین امر انرژی سیستم را به شدت تلف نموده و عامل اساسی تضادهای قابل توجه بین بخشهای منتخب ملت و بخشهایی است که خود را نماینده و راهبر امت میدانند.
در واقع مجموعه حکمرانی به دو بخش حامیان پارادایم امت و پارادایم ملت تقسیم شده و هر کدام سعی در کسب بخش بیشتری از قدرت سیاسی و اقتصادی را کرده است. نهایتان حامیان پارادایم امت چون دارای انسجام بیشتری بودند توانسته اند بخش اعظم قدرت را تسخیر و حامیان پارادایم ملت نیز به ناچار به سوی کسب مشروعیت سوق داده شدند.
چنین شد که تفاوت بین ریشههای فکری دو پاردایم باعث عدم فهم یکدیگر و سپس باعث عدم همکاری آنها شد و بنابراین دو بخش قدرت، نتوانستند بر سر تنظیم یک سازوکار کامل برای اصلاح سیستم به توافق برسند
شاید راهکار نهایی حل این بنبست، اصلاح قانون اساسی باشد؛ اما پیش از آن نیازمند آنیم که موقعیت آشفته و ناپایدار خود را در جهان کنونی متوجه شویم و در مورد ضرورت خروج از آن به توافق برسیم؛ و این نیز بدون پذیرش و تن دادن به گفتوگوی ملی فراگیر، جدی و شفاف بین نخبگان درون و بیرون حکومت ممکن نیست.
نخبگان درون حکومت باید بپذیرند که اگر چهل سال دیگر هم این ساختار حکمرانی بپاید، با این بیماری تناقض پارادایمی، نمیتواند وضعیتی بهتر از امروز پیدا کند. نخبگان بیرون حکومت نیز باید بپذیرند که با ستیز و نزاع، این تناقض پارادایمی نه تنها حل نمیشود بلکه تشدید میشود و این ملت ایران، و در واقع همه ما، هستیم که آسیب خواهیم دید. پس هر کس از دو طرف که نگران آینده ایران است و تعهدی به منافع ملی ایران دارد باید خود را برای ورود به «گفتوگوهای بدون قیدوشرط» با طرف مقابل آماده کند.
ما هیچ راهی جز «همشنوی» نداریم. اگر ما همدیگر را نشنویم و برای اصلاح جامعه خویش همفکری و همراهی نکنیم، به زودی سوخت این کشتی سرگردان تمام خواهد شد و ما را نصیبی جز این نخواهد بود که بر شانههای دریای نعمت، یا از گرسنگی و تشنگی بمیریم یا دست به حذف خونین یکدیگر بزنیم.