تصور عموم از وقایع افغانستان چنین است که گروهی افراطی با برداشتهای شاذ از اسلام، سی سال پیش با حمایت پاکستان کشور را اشغال کردند و پناهگاه سازمان القاعده شدند و پس از وقایع ۱۱ سپتامبر و حمله آمریکااز مراکز شهرها عقب رفتند و مردم به جان آمده از دوران حکومت آنها با کمک آمریکا حکومتی دمکراتیک بنا نهادند.
یک افغان مهمترین وجه هویتی خود را چه میداند؟ مردم ساکن در جغرافیایی که امروز افغانستان نامیده میشود هویت خود را با دین اسلام تعریف میکنند. لایهی دوم هویتی یک افغان هویت قبیلهای او ست، اما این لایه از هویت او در برابر لایه اول که اسلام است تنها در شرایطی خاص و ویژه خود را مینمایاند. بدنهی اصلی گروه طالبان همان نیروهای مجاهدین در دوران شوروی بودند که پس از نزاع آنها بر سر قدرت در قامت گروه طالبان با پول و سلاح عربستان و لجستیک پاکستان به عنوان نیرویی رهایی بخش ظهور پیدا کردند و با کمترین مقاومت در راه رسیدن به قدرت از سوی مردم خسته از جنگهای داخلی پذیرفته شدند.
آنچه معمولا جامعهی بیرونی افغانستان را در مورد هویت آنان به اشتباه میاندازد گزارشهای رسانههای غربی و بویژه از نوع فارسی زبان آن است. افغانستان دوران پس از طالبان با این تصویر معروف آغاز میشود که گروهی از مردان پشت در یک سلمانی صف بستهاند تا ریش خود را بتراشند و یا در گوشهای دیگر چند تن زن و دختر جوان فرنجیهایشان را از سر بر میدارند. خطای عمدهی ناظران بیرونی از همینجا نشأت می گیرد.
چنین تصاویری از افغانستان دمکراتیک که تا نشان دادن تیم فوتبال دختران و یا حتی هفتهی مد پیش میرود باعث میشود ناظر بیرونی تصور کند افغانستانی با اندیشههای لیبرالیستی وجود دارد که سرگرم مبارزه با مشتی افراط گرای اسلامی به نام طالبان است که هر از چندی با انجام عملیات انتحاری مردم کوچه و بازار را میکشد.
جامعهی سنتی و مذهبی افغانستان جامعهای تقریبا همگون بوده است که از سدههای پیش با همین عقاید زیسته است و حتی عمده ترین دلیل جدا شدن این پاره از بدنهی ایران پس از سست شدن قدرت صفویان و بدنبال آن مرگ نادرشاه همین مسئلهی مذهب است.
این مردم در طول تمام این سدهها درون جامعهی سنتی خود قائل به همین اندیشههای نوع طالبانی بودهاند، تلاش مدرنیزاسیون دوران امان الله خان که همان وقت هم مخالفتهای برخی ملاها را به دنبال داشت اصولا تا این اندازه گسترده و تأثیر گذار نبود که بدنهی اصلی جامعه را به واکنش وا دارد.
ورود کمونیستها به صحنه که با اصلاحات افراطی تا سطح روستاها گسترش یافت اولین تکانهی جدی به جامعهی افغانستان بود و به مرکز تسویه حساب دو ابر قدرت از یک سو و منازعهی اسلام انقلابی بر آمده از انقلاب ایران، که هوادارانی در جهان سنی نیز داشت با عربستان به عنوان نمایندهی جریان رسمی از سوی دیگر به اوج رسید.
در این میان جامعه ی سنتی و فقیر افغانستان که تا پیش از آن از راه دامداری و کشاورزی و البته مواد مخدر، زندگانی عقب افتادهی قرون وسطایی خود را سپری میکرد اکنون برای حفظ چفت و بست سنتی عقایدش به تلاطم افتاد و در برابر متجاوزان شوروی از یک سو قد علم کرد و با پول و سلاح های بی دریغ سرازیر شده به کشور به گروها و احزاب و به قول خودشان تنظیمهای مختلف تقسیم شد.
از این مرحله به بعد کسب قدرت و ریاست به اهداف خداجویانهی اسلامی رهبران آنها نیز اضافه شد و لایهی دوم هویتی نیز مورد استفاده قرار گرفت، برخلاف جنگ ابر قدرتها که به ظاهر به پایان رسیده نبرد بزرگ ایدئولوژیک دیگری در جهان اسلام در حال آغاز شدن است.
این نبرد از نظر عربستان بسیار حیاتی است و نباید بخشی از همسایهی ایران شیعه که از نظر زبانی و فرهنگی بخش جدایی ناپذیر ایران بوده است، در میانهی این کارزار از دست برود.
حضور سه میلیون افغان در داخل ایران که همواره در حال رفت و آمد هستند و یک اقلیت نسبتا قابل توجه از شیعیان در مرکز افغانستان و اقتصاد وابستهی آن به تولیدات ایران و در سالهای اخیر، برگرداندن راههای تجاری افغانستان از بندر کراچی به سوی چابهار به اندازهی کافی زمینههای نگرانی پاکستان و عربستان را فراهم میآورد.
این بار آمریکاییها و عربهای متحدشان بر سر یک چیز توافق داشتند، آوردن حکومتی بر سر قدرت که رویهای تهاجمی با دنیا نداشته باشد اما به اندازهی کافی از ویژگیهایی برخوردار باشد که مانع نفوذ و حضور گستردهی ایران شود. از نظر آنها قرار نبود عراق دیگری در همسایگی ایران بوجود بیاید.
طالبان هیچگاه نرفته بود که اکنون دو باره باز گردد.