اقتصاد حکمرانی عبارت است از مطالعه فرآیندهای ایجاد نظم صحیح و مناسب در بین بازیگران و فعالیتهای اقتصادی. اقتصاد حکمرانی میتواند مطالعه طیف وسیعی از سازمانها شامل دولتها، شرکتها و انجمنهای غیرانتفاعی را در بر بگیرد.
به اعتقاد اولیور ویلیامسون (برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۹)، منظور از نظم صحیح و مناسب، هم شامل نظم خودانگیخته است که در سنت علم اقتصاد، مورد تکریم و احترام افرادی همچون آدام اسمیت، فردریکهایک، کِنِت اَرو و جرارد دِبرو بوده و هم، شامل نظم تعمدی است که آگاهانه، سنجیده و هدفمند (مثلا در سازمانهای دولتی یا خصوصی) ایجاد میشود و در کارهای چِستر بارنارد مورد بررسی قرار گرفته است.
همچنین اقتصاد حکمرانی (The Economics of Governance) یکی از دیدگاههای آموزنده در مورد علم اقتصاد سازمان (The economics of Organization) محسوب میشود.
هم نظریه سازمان و هم بخشهایی از حقوق، بهویژه حقوق قرارداد، جایگاه مهمی در مباحث اقتصاد حکمرانی دارند.
بهنظر ویلیامسون، اقتصاد حکمرانی نیازمند تمهیدات عملی نیز هست و منظور او از تمهیدات عملی، روشهایی است که سازماندهی فعالیتهای اقتصادی را امکانپذیر میسازد.
از سوی دیگر، فهم و درک ما از سازماندهی اقتصادی بستگی به درسهایی دارد که از توجه به حکمرانی میآموزیم. ایجاد نظم، مساله حکمرانی و ایجاد نظم خوب، مساله حکمرانی خوب است.
اقتصاد حکمرانی یک پروژه فکری گسترده است که بهدلیل شکست بازار و شکست دولت، موعد توجه و تمرکز بیشتر بر آن، فرارسیده است. اقتصاد حکمرانی فراتر از مطالعه و بررسی بازارها و مکانیسم قیمت است و افقهای جدیدی را به روی علم اقتصاد میگشاید.
اقتصادحکمرانی در واقع برگرفته از روح این سخن بوکانان است که میگوید نفع دوطرفه (بازی برد-برد) ناشی از مبادلات و معاملات داوطلبانه، کلید اصلی فهم علم اقتصاد است.
از این رو، طرفهای مختلف مبادله نیز در ایجاد نظم خوب، انگیزه و مشارکت دارند. افراد حاضر در یک مبادله، قبل از هر چیز خواهان ایجاد نوعی نظم هستند که زیر نظر قوانین بازی و مقررات حاکمیتی، امنیت فعالیت اقتصادی آنها را ضمانت کند.
مثلا سرمایهگذاری نیازمند حداقلی از پایداری و پیشبینیپذیری است؛ چراکه سرمایه ماهیتا جستوجوگر امنیت است.