در ایام ماضی و دور از چشمان مردمان ناراضی و در چهاردهمین روز از ایام صیف خبر آمد که پتروشیمی زنگانه را پیشرفت هایی حاصل شدی و روند امور ساری و جاری شتاب بگرفتی و چه و چه و چه! لیک در این میان دیوان صوت و تصویر ولایت خمسه بر آن شدی تا گُلشن رأس دیوان صناعت و تجارت را به همراه وکیل نور دیده به اتاقک مُنوّر دیوان اشراقیه فرا خوانده و به بهانۀ خبر مذکور باب گفتگویی با ایشان مفتوح سازد. سرآغاز سخن مجری معظم علاوه بر عنوان مفخم دوکتور که امروزه بسیار باب و مایۀ افتخار بُدی از این وکیل الرعایا با عنوانِ فزون جایگاه و با مُسمّای ریاست گَعدۀ صناعتِ مردم خانه نیز یاد کردی! بندۀ حقیر که از بد روزگار در منزل بودمی و از باب کنجکاوی در احوالات ولایت خمسه خبرنامۀ اشراقی دیدمی شاخک ها تیز بداشتم تا واکنش جناب وکیل را به عینه مشاهده نمایم!
باری بینندۀ جان که این شنیدستم و وقوف کامل داشتم جناب وکیل پاک و طاهر در حدود بیست روز ماضی و در بزنگاه گزینش گعده های مردم خانه برای سنۀ چهارم از این جایگاه برافتادی، گمان بردم مجریِ محترمِ از تبار علی اشتباه نمودی هر چند مجری مذکور فقط مجری اوامر پنهان و پشت پرده بودی و لفظی و کلامی بی اجازتِ ایشان بر زبان نتوانستی گفت!
خیال خام بنده به پاک بازی وکیل و سبقۀ صداقت در شغل شریف مکتب خانه داری و معلمی و مرام تصحیح خطای متعلمین که وجهۀ غالب این شغل شریف بوده بیش از پیش خام تر نمودی و مُعترفم که نقشِ بازی سیاست را در دوسیه و کردار اشخاص و نام آوران به قدر کفایت درک ننمودمی!
القصّه کلید باب سخن از جانب مجری محترم با معرفی مُجمل و فی الفور میهمانان و بدون هیچ فرصتی برای ایشان جهت عرض ارادت به پیشگاه ولی نعمتان که رسمی معمول در چنین مراسماتی است در دم تقدیم جناب وکیل شدی و ایشان نیز که طعم عنوانِ خطابۀ مجری به مزاجشان بسیار شیرین و چرب نمودی گویی در عالمِ نوم نوشین سیر می کردی و در گذر از خاطرات خوشِ سنۀ ماضی و صدارت بر گعدۀ مردم خانه که همراه با اعلانات تبریک و افتخار و مفتخوار در نقاطی چند از مرکز ولایت بشدی یا زبانم لال خود را به کوچۀ معروف علی چپ زدی و بدون اصلاح و مصلاح سخنان مجری مفخم دوسیۀ پتروشیمی زنگانه را باز نمودی و چنان از احوالات پیشرفت و شدت و حدت روند امور آن دادِ سخن دادی که مگر شخص ایشان وعدۀ یک دو سال پیش خویش بر افتتاح آن را فراموش نمودی یا این شرکت معظم در نام آوری و سهامداری که از سنۀ یکهزار و سیصد و هشتاد و شش جواز تاسیس یافتی، در قریب بیست سال، مسئول و هیئت مصدره ای نداشته که این وکیل پاکباز علی حدّه و در سنۀ مُتأخّرِ وکالت، گره های مُعظَم این شرکت مفخم را باز نمودی تا توشۀ سبیل پایانی وکالت باشد و دوسیۀ وی را برای جارزَنی دورِ دیگری از وکالت در مردم خانه پربارتر نماید!
باری این وکیل فراموش نمودی که مردمان ولایت خمسه هر چه نباشند تیزبین و نکته سنج اند و لاف چنین پاک نهادی که با کلام خویش قصد مُصادرۀ اوضاع در ظاهر به سامان پتروشیمی به نام خویشتن را دارد باور نداشتندی چرا که به لطف تجربه و ذکاوت دریافته اند که مشکل اصلی در قضیۀ تحریم بلاد علیه مُلک ایران و ایضاً تدبیرات مالیه بوده که حتی موجبات دگرگونه شدن وجه تسمیۀ شرکت در سجل احوال امور صناعت گردیده و تحولات ثقیلی بر آن عارض شدی تا در قریب بیست سال پیشرفتی نصفه و نیمه یافتی!
کلام آخر اینکه در سرگذشت نیم سدۀ اخیر ولایت خمسه (به جز یک مورد که قصۀ خویش دارد) وکیلی توان گذر از آرای خلق برای بار دوم ولو با اَقلِّ مشارکت کنندگان در انتخابات دست نیافتنی بودی و لازم آمد عارض حضور پاک و مُنزه ایشان گردیم کلام دروغ ولو شیرین و گوارا بُدی لاجرم زیبندۀ نام طاهر و مَنصب پیشین معلمی و استادی و ایضاً وکالت و سیاست نبودی که بخاطر نوبتی دیگر وکیل رعیتِ شدن دروغ را خوش بداری! باز خود دانی که در ادامۀ طریق کدامین مَسلک را برای این مناصب دنیایی و دَنی برگزینی و مرام صدق و صفا پیش آری یا کذب و ریا ؟!
