نامه اخیر محسن رنانی که تشویق به سکوت ملی کرده است را می توان شاید نشانه های خستگی دانست یا همان که خودش عنوان می کند؛ سکوت در راستای تامل و تعمق در ساختارهای شکننده ی جامعه ی امروزی ایران و پر حرفی مجازی درباره ی همه چیز که به گفته ی وی نتیجه اش درهم ریختگی در نگاه و افراط و تفریط در آنچه که وی دخالت در همه چیز عنوان کرده است.
از زاویه دید وی سکوت در چنین شرایطی حرکتی ست روشنفکرانه و در راستای تقویت اندیشه و اندیشه کردن و دوری از افتادن در دام تحلیل های آبکی ( این عبارت نگارنده است ).
وی چنین سکوتی را هم معنی با امید ملی دانسته و ضمن آن هر گونه نا امیدی را نکوهش کرده و تلاش نموده تا خود را مبرا از آن بداند. به شخصه خود را در اندازه های فرهیختگی و اندیشه ورزی ایشان نمی دانم با این حال به عنوان روزنامه نگاری که اعتقاد راسخ به نقد و نقادی دارم و آن را به عنوان رگ های پر خون یک کل می دانم که از جریان انداختنش نتیجه ای جز مرگ آن کل نخواهد داشت، اجازه می خواهم با این نظر ایشان به نام یک شاگرد مخالفت کنم. البته این به معنی نفی سکوت برای اندیشیدن نیست که معتقدم اندیشه های متعالی در آرامش شکل گرفته و رشد می کنند اما نه به معنی کنار کشیدن و در زاویه نشستن.
نقد سالم جریانی ست که با هر گونه جزم اندیشی و یکسویه نگری در تناقض است. تنها به همین دلیل محروم کردن جامعه از نقد اندیشمندانی چون خودش، می تواند فقط مطلوب جامعه ستیزانی باشد که با تضارب آرا در بستر نقادی مخالفند و همواره تلاش کردهاند بی توجه به آرای دیگر جامعه، روش منفعت طلبانه ی خویش را حاکم کنند. آنچه که سکوت ملی نامیده شده نمی تواند منافع یک جامعه ی پویا و در حال رشد را تأمین کند. چگونه می توان انتظار داشت که برای رسیدن به نقطه ی مطلوب گوشه نشین بود و از دور نظاره گر و به بهانه ی اندیشیدن زبان نقد را بست؟! چنین امیدی چگونه شکل خواهد گرفت وقتی از اساس خود نفی کننده ی خودش است؟! وی تلاش کرده که سکوت ملی خود را در راستای حمایت از «امید ملی » تعریف کند و ضمن آن با ایجاد هرشکل ازنا امیدی در جامعه به شدت مخالف است. بدیهی ست که در جامعه ی فعلی ایران که تضارب آرا در بالاترین اندازه ی خود شکل گرفته و در سایه ی فشارهای ناعادلانه، روزنه ای هر چند کوچک برای تفاهم ملی در رسیدن به منافع ملی به وجود آمده، کنار کشیدن و سکوت کردن با بهانه های ملی توجیه ندارد آن هم از سوی اندیشه ورزانی که پرچم دار نقد و نقادی اند و خود صاحب سخن! روشن است که فشار به چنین افرادی نه تنها مستمر که روز به روز بیشتر است اما اگر از او انتظار مقاومت نباشد از چه کسی باید چنین انتظاری داشت؟! و…
بنابراین و هزاران دلیل دیگر، نقد و نقادی با هر شکلی از بی تفاوتی تناقض دارد و مخالف است و سکوت نمی شناسند، با هر نام و نیتی که باشد!