سیاستگذاری اقتصادی در ایران به دلیل نگاه جزیرهای به مسائل اقتصادی در برهههایی، بورس را فدای مواجهه غلط با تورم کرده و در برهههایی دیگر، کل اقتصاد را فدای حفظ شاخص بورس کردهاند.
اما آیا این سوابق تلخ از سیاستگذاری ناصحیح اقتصادی کافی است تا دوگانه جعلی بورس و اقتصاد را به رسمیت بشناسیم؟ جمله معروفی از استیگلیتز این گمان را تقویت میکند که گفته بود: اقتصاد را نجات دهید نه والاستریت را.
اخیرا برخی از رسانههای حامی دولت نیز از دوراهی تیم اقتصادی سخن گفتهاند؛ به این صورت که تیم اقتصادی دولت سیزدهم باید بین دوراهی بالا رفتن تورم و رشد بورس یا کنترل تورم و رکود بورس یک مسیر را انتخاب کند. اما آیا واقعا بر سر دوراهی بودن واقعیت دارد؟
شاید با نگاه کوتاهمدت بتوان به این دوراهی تخیلی رسمیت بخشید اما با نگاه فراتر از کوتاهمدت نمیتوان از این دوراهی سخن گفت.
به اعتقاد اقتصاددانان، نجات همزمان «بخش واقعی» و بورس نیاز به حذف بیثباتی اقتصادی و موانعی دارد که هر دو بخش را توأمان زمینگیر کردهاند. این موانع چیست؟
آیا دوگانه بورس و اقتصاد واقعیت دارد و باید هرازگاهی یکی را فدای آن دیگری کرد؟ جمله معروفی از «جوزف استیگلیتز»، برنده نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱ این گمان را تقویت میکند که گفته بود: «اقتصاد را نجات دهید، نه والاستریت را.»
اخیرا برخی از رسانههای حامی دولت نیز با اشاره به اینکه در شرایط فعلی اقتصاد کشور ما، تورم و صعود دلار است که باعث رشد بورس و سود بردن ذینفعان این بازار میشود از دوراهی تیم اقتصادی سخن گفتهاند؛ به این صورت که تیم اقتصادی دولت سیزدهم باید بین دوراهی بالا رفتن تورم و رشد بورس یا کنترل تورم و رکود بورس یک مسیر را انتخاب کند.
اما فارغ از اینکه این دوراهی واقعیت دارد یا تخیلی بیش نیست، باید گفت که سیاستگذاران اقتصادی ایران به دلیل «نگاه جزیرهای» به مسائل اقتصادی، این خروجی تلخ را ایجاد کردهاند که در برهههایی، بورس فدا شود و در برهههایی کل اقتصاد.
به عنوان مثال، در نیمه اول سال گذشته سیاست انبساطی پولی همزمان با تشدید انتظارات تورمی باعث رشد بیقاعده بورس در کوتاهمدت شد که تاوان آن رکود بخش واقعی اقتصاد و سپس ریزش شدید بازار سهام بود.
یا در مثالی دیگر، میتوان به برش زمانی ۹۴ تا ۹۶ اشاره کرد که مهار تورم با لنگر اسمی ارز در این سالها باعث گسست رابطه بین تورم و نرخ بهره شد و نتیجه آن، فدا شدن بورس به بهای انتقال پول به پناهگاه بانکی بود که البته این سیاست هم هیچ نفعی برای بخش واقعی نداشت. اما آیا بر سر دوراهی بودن واقعیت دارد؟
شاید با نگاه کوتاهمدت بتوان به این دوراهی تخیلی رسمیت بخشید اما با نگاه فراتر از کوتاهمدت نمیتوان از این دوراهی سخن گفت.
اقتصاددانان معتقدند اگرچه نمیتوان با تحریک بورس بدون توجه به بخش واقعی، بازی برد-بردی را رقم زد اما با نجات بخش واقعی میتوان به بورس هم رونق پایداری بخشید، چراکه نجات بخش واقعی، هم سودآوری تولید از محل افزایش درآمدهای عملیاتی را در پی دارد که سهام شرکتها را جذاب میکند و هم انتظارات آینده را بهبود میبخشد.
برای نجات بخش واقعی نباید سخن بر سر آن باشد که نرخ بهره بالا رود یا پایین آید بلکه ابتدا باید هدفگذاری معقولی برای تورم انجام شود و حجم پول و نقدینگی کاملا بر اساس این هدفگذاری با ابزار عملیات بازار باز تنظیم شود.
این اولین شرط حذف بیثباتی از اقتصاد کشور است اما برای نجات بخش واقعی کافی نیست و باید سایر موانع شکوفایی بخش واقعی را هم زدود. اما سایر موانع چیست؟