در تمام دنیا شاخص بازار سرمایه که به نوعی میانگین وزنی کل بازار است، نشانگر و نمایانگر احوالات اقتصاد آن حوزه و منطقه خواهد بود. به این ترتیب که تنها با بررسی روند حاکم بر این شاخص میتوان وضعیت گذشته، حال و حتی آینده هر اقتصادی را بهصورت کلی دریافت کرد. با بررسی تلاشهای رئیسجمهور آمریکا درحفظ شاخص بورس بازارهای آمریکا پس از بحران کرونا که به شکل بیسابقهای مداخله دولت و تلاش آن برای حفظ بازار سهام را به همراه داشت، به خوبی میتوان به اهمیت این بازار در عرصه های بینالمللی پی برد.
اما آیا این قاعده بر بازار سهام ایران نیز حاکم است؟
چند درصد از اقتصاد و روابط فیمابین بخشهای گوناگون ما براساس ساختارهای جهانی استوار است؟ آیا اساسا در اقتصاد ناپایدار حاکم بر شرایط فعلی ایران که هراز چندگاه دچار تلاطمات سنگینی از قبیل نوسانات نرخ ارز و طلا، تحولات سیاسی و اجتماعی شده و بهصورت معمول، یا دچار رکود است، یا تورمهای سنگین یا بهصورت همزمان هر دوی آنها، میتوان این معادلات را کماکان برای اقتصاد ایران و بازار سهام آن صادق دانست؟
بازار کنونی سرمایه ایران از ۳ منظر اصلی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی میتواند موردارزیابی قرار گیرد؛ از منظر اقتصادی بهصورت سنتی یکی از اصلیترین عوامل محرک بازار، رشد قیمت ارز بوده است. در چنین شرایطی شرکتها براساس دو عامل متاثر از نرخ ارز شاهد افزایش ارزش خود میشدند.
یک: افزایش براساس بالا رفتن ارزش ذاتی که ناشی از رشد ارزش تجهیزات و سرمایههای ثابت است.
دو:افزایش از محل بالا رفتن میزان سود که مختص شرکتهایی با محصولات صادراتمحور خواهد بود مانند بسیاری از شرکتهای فولادی، پالایشی و … .
اینکه براساس نگاه سنتی حاکم، (در شرایط رکود) بازار سرمایه باید همیشه در پس بازار ارز درحرکت باشد؛ نکتهای است که بسیاری از تحلیلگران قدیمی و سنتی بازار را به اعتقاد بر حبابی بودن بازار سوق داده است.
بر این رویکرد ایرادی وارد نیست ولی در اینجا باید به نکات دیگری نیز توجه کرد.
۱- نرخ تمامشده ارز برای فعالان صنعتی از نرخ اعلامی صرافان و بازار آزاد و نیما در شرایط فعلی بالاتر است.
۲- تامین ارز نیز در شرایط انقباضی بانک مرکزی بهواسطه محدودیت در کانالهای تامین، با مشکلات فراوانی همراه است که سببشده نرخ مبنای محاسباتی ارز در بسیاری از مراودات اقتصادی حتی تا ۵۰ درصد بالاتر از نرخ رسمی در نظر گرفته شود.
۳- این بار بهنحوی بازار سرمایه از بازار ارز پیشی گرفته که علت آن را میتوان در تورم انتظاری برای سال آینده و علم بازار بر عزم راسخ بانکمرکزی در کنترل ظاهری نرخ ارز بهوسیله کندکردن چرخه گردش مالی در آن، کاهش و مدیریت تقاضا، حذف تدریجی ارز ۴۲۰۰۰ ریالی و دیگر روشها جهت کنترل جو روانی و ابعاد اجتماعی آن در جامعه دانست.
در چنین شرایطی و حتی با قبول این نرخ ارز نیز ارزش بازار بسیاری از شرکتهای کلان و بزرگ بازار سرمایه که بهتنهایی معادل دهها شرکت بورسی دیگر است نیز از ارزش حقیقی آنها کمتر است. بهطور مثال ارزش روز بازار شرکت فولاد مبارکه حدود ۱۸۰ هزار میلیارد تومان است. آیا با این مبلغ میتوان در کنار شرکت فولاد مبارکه شرکت فولاد دیگری با این حجم از دارایی و برند ساخت؟!
نکته دیگری که از بعد اقتصادی باید به آن توجه کرد افزایش عرضههای اولیه شرکتهای جدید در بازار است که ورود هرکدام به میزانی بر بزرگی بازار خواهد افزود.
از طرف دیگر بدنه اجرایی دولت با استفاده از ظرفیتهای بازار میتواند نقدینگیهای موجود و حتی خرد جامعه را به گونهای شفاف مدیریت کند که کمترین اثر تورمی را داشته و بخشی از کسری بودجه شرکتهای خصولتی و بدنه دولت را بیچاپ اسکناس و اثرات تورمی آن جبران کند.
با همه این تفاسیر حضور و توجه بخش عمدهای از جامعه به بازار سرمایه به خودی خود فرصت طلایی بهشمار میرود که در صورت عدم مدیریت صحیح میتواند به معضلی بسیار بزرگ با ابعاد گسترده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی امنیتی بینجامد. همچنین به علت ابعاد گسترده آن دیگر نمی توان مانند ماجرای موسسات مالی و اعتباری از جیب مردم و به قیمت اثرات تورمی آن را مدیریت کرد. بر فعالان اقتصادی نیز پوشیده نخواهد بود که در صورت عدم هدایت صحیح جریان نقدینگی و کلیت بازار، بازنده نهایی مردم و قشر متوسط خواهند بود و نه البته صاحبان پولهای هوشمند.