داخلی- منزل حسن روحانی/ صبح جمعه
{حسن روحانی از خواب بیدار میشود و به دستشویی میرود، دست و صورتش را میشوید و به اعضای خانواده بر سر میز صبحانه ملحق میشود. بعد از خوردن اولین لقمه صدای انفجاری از بیرون میآید.}
روحانی: چی شد؟
پسر: هیچی… واسه بنزینه
روحانی: بنزین منفجر شد؟!
پسر: نه آقاجون..فکر کنم پمپبنزین بود
روحانی: واقعا که… چرا باید وقتی ساعت ۹ صبح آدم داره با آرامش صبحونه میخوره یه پمپ بنزین منفجر شه!
دختر: خب وقتی بنزینو سه برابر میکنین، پمپ بنزینو منفجر میکنن دیگه!
روحانی: مگه بنزین گرون شده؟؟
همسر: وا ! مگه خبر نداری؟! دیشب گرون کردین دیگه
روحانی: من گرون کردم؟! من که دیشب خسته و کوفته اومدم ساعت ۱۱ روی مبل خوابم برد…
پسر: پس کی گرون کرده؟
دختر: حتما کار خود مردمه. خودشون گرون کردن. خودشونم دارن پمپبنزینا رو آتیش میزنن. احتمالا خودشم به خودشون شلیک کنن!
روحانی: عجبا… من دیشب دیدم نوبخت و زنگنه دارن پچپچ میکنن! احتمالا کار اوناس. حالا لیتری چقد شده؟
همسر: ۶۰ لیتر سهمیه لیتری ۱۵۰۰ تومن. بقیهش لیتری سه تومن.
روحانی: نامردا… بیوجدانها… دیگه شورشو در آوردن. یعنی چی؟! مگه ما چقد در میاریم که بخوایم لیتری سه تومن پول بالای بنزین بدیم؟
پسر: همینو بگو آقاجون… میخوان کسری بودجهشونو با بنزین تامین کنن
روحانی: دقیقا.. از فردا گوجه میشه کیلو ۱۵ هزار تومن
همسر: این اداها چیه حسن… تو خودت رییسجمهوری. یعنی کارت به جایی رسیده که توو این مملکت بنزینو گرون میکنن به تو نمیگن؟
روحانی: مگه من رییسجمهورم؟!
دختر: وا آقاجون! نه پس.. توی بادران کار میکنین! داره میشه هفت سال
روحانی: هفت ساله من رییسجمهورم؟!
پسر: آره دیگه..
روحانی: سر کارم گذاشتین؟!
پسر: سرکار چیه… همین چند وقت پیش رفتین سازمان ملل سخنرانی کردین
روحانی: آهااا..آره راستی… راست میگی…هی یادم میره!
}روحانی اندکی به فکر فرو میرود و ناگهان با عصبانیت لقمه گاز زدهاش را روی میز میاندازد. نیمی از چاییاش را سر میکشد و از جایش بلند میشود{
روحانی: پاشو پسر… پاشو دیگه سکوت جایز نیس. پاشو دوتا دستمال بردار. چوب، فندک، چماق هر چی داریم بردار بریم…
دختر: کجا؟
روحانی: هر چقد سکوت کنیم بیشتر سوارمون میشن دخترم. اگه اعتراض نکنیم هر بلایی بخوان سرمون میارن!
پسر: یه کم صبر کن آقاجون. اینجور موقعها معمولا از آمریکا و عربستان زنگ میزنن بهمون میگن که دقیقا چیکار کنیم!
روحانی: ولشون کن باباجون اونا دلشون واسه ما نسوخته… خودمون باید یه کاری بکنیم. من خودم بلدم.
دختر: چیکار میخواین بکنین آقاجون؟!
روحانی: بانک آتیش میزنیم، تیر چراغ برق خم میکنیم. شیشه ایستگاه اتوبوس میآریم پایین… قبلا توسط آمریکاییها آموزش دیدم.
همسر: ول کن… نرو بیرون… مردم فکر میکنن تو بنزینو گرون کردی. نمیدونن که خودتم خبر نداشتی. میگیرن آتیشت میزنن.
روحانی: هفته دیگه توی جلسه شورای اداری آذربایجان شرقی برای همه توضیح میدم که من در جریان نبودم. ولی الان نمیتونم بشینم و سکوت کنم.. دیگه به اینجام رسیده…
دختر: اگر هم اعتراضی به نحوه اداره کشور دارین باید مسالمتآمیز باشه. این کارا درست نیس.
روحانی: پس صورتمرو میپوشونم میرم جلوی پاستور بست میشینم. انقد اونجا تحصن میکنم تا از ریاستجمهوری استعفا بدم!
پسر: آقاجون نزدیک ریاستجمهوری بشین میگیرنتون.
دختر: راست میگه. عمو فریدون رو که گرفتن. شما رو هم میگیرن. فامیل بیکس و کار میشه.
روحانی: مهم نیس. این وضع غیرقابل تحمله. مرگ یه بار شیون هم یه بار.. شش ساله این همه وعده دادم به یکیش عمل نکردم. یه روده راست توی شکمم نیس. هر چی میگم برعکسش میشه. یه مملکتی درست کردم که توش بنزین سه برابر میشه ولی خودم خبر ندارم. دیگه طاقتم تموم شده. انقد میشینم جلوی ریاستجمهوری تا یه فکری به حال خودم بکنم!
/جهان صنعت
کد خبر: 12117
تظاهرات روحانی علیه دولت! #طنز
مطالب مرتبط
ـ دیدگاه های ارسال شده، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
ـ پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
ـ پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
0 نظرات